موزيك

موزيك

آشنايي با روش تهيه كوكي كدو حلوايي

از آنجا كه در عيد نوروز در حال ديد و بازديد و مهماني دادن و مهماني رفتن هستيم، بد نيست شيريني‌هايي براي مهمانان تهيه كنيم كه خودمان پخته‌ايم و جديد هستند.

• تعداد: 60 عدد

• زمان تهيه: 30 دقيقه

• زمان پخت: 10 دقيقه

مواد لازم:

•كره آب شده: 2 پيمانه

• شكر: دو پيمانه

• بيكينگ‌پودر: دو قاشق چاي‌خوري

• جوش‌شيرين: دو قاشق چاي‌خوري

• نمك: يك قاشق چاي‌خوري

• پودر دارچين: يك قاشق چاي‌خوري

• پودر جوزهندي: يك قاشق چاي‌خوري

• تخم مرغ: دو عدد

• وانيل: دو قاشق چاي‌خوري

• پوره كدوحلوايي: 425 گرم

• آرد كامل: 4 پيمانه

• كره: نصف پيمانه

• شكر قهوه‌اي: نصف پيمانه

• شير: يك چهارم پيمانه

• وانيل: يك قاشق چاي‌خوري

• پودر قند: دو و سه چهارم پيمانه

• پودر دارچين

طرز تهيه:

1. فر را با دماي 350 درجه فارنهايت روشن كنيد. در يك كاسه بزرگ، دو پيمانه كره را با هم‌زن برقي و سرعت متوسط حدود 30 ثانيه هم بزنيد. شكر، بيكينگ‌پودر، جوش شيرين، نمك، دارچين و جوزهندي را مخلوط كنيد. آنها را خوب مخلوط كنيد. سپس تخم مرغ‌ها و دو قاشق چاي‌خوري وانيل را اضافه كنيد. آنها را خوب هم بزنيد.

2. پوره كدوحلوايي را اضافه كنيد. پس از اينكه مواد يكدست شدند، به تدريج آرد را اضافه كنيد و تا جاي ممكن با هم‌زن برقي بزنيد و سپس با كمك قاشق چوبي آنها را با هم مخلوط كنيد.

3. كف سيني فر يك لايه كاغذ روغني قرار دهيد. از خمير با فاصله روي سيني فر بريزيد. آنها را 10 تا 12 دقيقه در فر قرار دهيد تا كاملا طلايي شوند. سپس آنها را كنار بگذاريد تا خنك شوند.

4. در يك قابلمه كوچك، نصف پيمانه كره و شكر قهوه‌اي را با يكديگر مخلوط كنيد تا شكرها حل شوند. آنها را درون كاسه كوچكي بريزيد. شير و يك قاشق چايخوري وانيل را به آن اضافه كنيد. پودر قند را اضافه كنيد و خوب هم بزنيد. اين خامه را روي كوكي‌ها قرار دهيد و در صورت تمايل، روي آنها پودر دارچين بپاشيد.

زندگينامه بيل گيتس از بزرگان صنعت IT در جهان

در سن 43 سالگي ثروتمندترين مرد جهان بود. او از سن 20 سالگي تاكنون رئيس شركت مايكروسافت بوده است كه ارزش آن چيزي در حدود 50 بيليون دلار است (گرچه خود گيتس تاكيد دارد كه بيشتر پول وي در سهام مايكروسافت صرف شده) و ثروت او به اندازه‌اي است كه خارج از درك مردم است. به اين دليل ثروت وي هم مايه رشك ما است و هم كنجكاوي ما را برمي‌انگيزاند.

گيتس پديده قرن بيستم يعني بزرگترين غول كامپيوتري مي‌باشد. دوستان و آشنايان از قدرت پول وي شگفت‌زده شده‌اند و اين شگفت‌زدگي موجب سرگرمي متداول دربارها و رستوران‌ها گرديده است. اين باور كه هرگز رهبر تجاري ديگري آنقدر پول نداشته جالب و وسوسه‌انگيز است. درواقع، افراد بازرگان خيلي ثروتمندي از قبيل هنري فورد و جان دي راكفلر وجود دارند ولي ثروت گيتس فقط بخشي از جذابيت اوست. طلوع برق‌آساي گيتس همراه با شهرت و اقبال وي مويد ظهور يك نظم تجاري جهاني جديد است نظمي كه تحت تسلط رده ديگري از رهبران تجاري قرار دارد. مي‌توان آنها را آدم‌هاي غيرحرفه‌اي در امور كامپيوتر يا Nerds ناميد ولي آنها چيزهايي را مي‌دانند كه بيشتر ما از آنها آگاهي نداريم. آنها نيروي بالقوه فن‌آوري جديد را به گونه‌اي درك مي‌كنند كه مديران همه فن حريف سنتي فكرش را هم نمي‌توانند بكنند. آنها در مورد چيزهايي كه ما واقعا درك نمي‌كنيم خيلي خيلي زيرك‌اند و اين زيركي همه ما را ناراحت مي‌كند.

EXloxblog.comEX

در سن 43 سالگي ثروتمندترين مرد جهان بود. او از سن 20 سالگي تاكنون رئيس شركت مايكروسافت بوده است كه ارزش آن چيزي در حدود 50 بيليون دلار است (گرچه خود گيتس تاكيد دارد كه بيشتر پول وي در سهام مايكروسافت صرف شده) و ثروت او به اندازه‌اي است كه خارج از درك مردم است. به اين دليل ثروت وي هم مايه رشك ما است و هم كنجكاوي ما را برمي‌انگيزاند.

گيتس پديده قرن بيستم يعني بزرگترين غول كامپيوتري مي‌باشد. دوستان و آشنايان از قدرت پول وي شگفت‌زده شده‌اند و اين شگفت‌زدگي موجب سرگرمي متداول دربارها و رستوران‌ها گرديده است. اين باور كه هرگز رهبر تجاري ديگري آنقدر پول نداشته جالب و وسوسه‌انگيز است. درواقع، افراد بازرگان خيلي ثروتمندي از قبيل هنري فورد و جان دي راكفلر وجود دارند ولي ثروت گيتس فقط بخشي از جذابيت اوست. طلوع برق‌آساي گيتس همراه با شهرت و اقبال وي مويد ظهور يك نظم تجاري جهاني جديد است نظمي كه تحت تسلط رده ديگري از رهبران تجاري قرار دارد. مي‌توان آنها را آدم‌هاي غيرحرفه‌اي در امور كامپيوتر يا Nerds ناميد ولي آنها چيزهايي را مي‌دانند كه بيشتر ما از آنها آگاهي نداريم. آنها نيروي بالقوه فن‌آوري جديد را به گونه‌اي درك مي‌كنند كه مديران همه فن حريف سنتي فكرش را هم نمي‌توانند بكنند. آنها در مورد چيزهايي كه ما واقعا درك نمي‌كنيم خيلي خيلي زيرك‌اند و اين زيركي همه ما را ناراحت مي‌كند.

وقتي كه نوبت به آينده مي‌رسد آنها آن را به دست مي‌آورند ولي ما به دست نمي‌آوريم. گيتس كه از نظر فني باسواد و از لحاظ روشنفكري نخبه‌گراست نشانه‌اي از رهبران آتي مي‌باشد. گرچه او در رد موند واشنگتن مستقر است احتمالا مي‌توان وي را از بزرگترين بازرگانان ناحيه سليكون ولي (Silicon Valley) ناميد. از نظر برخي‌ها در شركت مايكروسافت او يك چهره صوفيانه و تقريبا مذهبي است در حالي كه از نظر ديگران در صنعت او ضدمسيح است. هر دو نظر غيرمتعارف به نظر مي‌رسد ولي جاي ترديد نيست كه نفوذ او تا چه اندازه قدرتمند مي‌باشد. (با اين همه سروصدا كه درباره سوءاستفاده ادعايي از قدرت انحصار شده فراموش كردن آنچه در گذشته در دهه 1970 بر سر شركت آي‌بي‌ام آمد و هدف تحقيقات ضد تراست بود، آسان مي‌باشد). با همه اين احوال، حافظه ضعيف مي‌شود. امروزه ما شركت آي- بي- ام را در مقايسه با شركت مايكروسافت مقدس‌تر تلقي مي‌كنيم. ماهيت قدرت چنين است. يعني ما از آنچه كمتر درك مي‌كنيم ترس بيشتري داريم.

شما در شيوه مديريت گيتس سرنخي از سبك رهبري در دانشكده‌هاي بازرگاني نخواهيد يافت. درواقع، استادان و كارشناسان مديريت در مورد آنچه رئيس هيئت مديره مايكروسافت و مدير اجرايي آن را اينقدر موفق ساخته به طور عجيبي ساكت هستند. شايد هم احساس حقارت و بي‌اعتنايي مي‌كنند. گيتس سرانجام هاروارد را كه در آن تحصيل حقوق مي‌كرد رها نمود. دانشگاهيان بيشتر رهبران تجاري سنتي يعني مديران اجرايي سنتي را ترجيح مي‌دهند.

پس ما براي شناخت آنچه اين امر را قابل توجه و مهم مي‌سازد به كجا بايد مراجعه كنيم؟ كجا بهتر از خود دانشنامه مايكروسافت يعني Encarta است؟ در اين دانشنامه تحت مدخل گيتس، ويليام، هنري سوم آمده كه «بيشتر موفقيت گيتس در توانايي وي نسبت به برگردان ديدهاي فني به استراتژي بازار و آميختن خلاقيت با بينش فني بستگي دارد.» سرانجام آنچه بيل گيتس را متمايز از هر رهبر تجاري ديگر در تاريخ مي‌كند احتمالا نفوذي است كه او بر زندگي‌هاي ما دارد. در حالي كه قدرت غول‌هاي پيشين معمولا در يك بخش يا صنعت متمركز بود، قدرت نرم‌افزاري مايكروسافت چنگ‌هاي خود را در هر حوزه‌اي از زندگي ما گسترانده است.

سلطان‌هاي رسانه‌اي مانند روبرت مرداك ما را ناراحت مي‌كنند زيرا آنها قدرتي دارند كه آنچه را كه در روزنامه‌ها و تلويزيون‌هايمان ظاهر مي‌شود كنترل مي‌كنند. ولي نفوذ افرادي كه نرم‌افزار را مي‌نويسند غيرقابل پيش‌بيني است. دانشنامه Encarta كه مايكروسافت توليد نموده فقط نمونه‌اي است از چند مورد كه چگونه بيل گيتس و شركتش در هر جنبه از زندگي ما نفوذ مي‌كند. از اين‌كه ما از تسلط بازار نرم‌افزاري‌اش احساس ناراحتي كنيم تعجبي ندارد. اين‌كه از او بدگويي شود و مورد حمله قرار گيرد شگفت‌آور نيست. روي هم رفته، چندتا از رهبران تجاري فرصت بازنويسي تاريخ را پيدا مي‌كنند؟

ولي در شرايط هوچي‌گري و ضدهوچي‌گري، بيل گيتس چه نوع فردي است؟ آيا او فردي تيزهوش است كه اصولا فقط در كامپيوتر تيز و باهوش بوده و در زمان و مكان مناسب قرار گرفته، يا اينكه چيزي بديمن‌تردرباره مردي وجود دارد كه مي‌توانست به راحتي در دهه بيست زندگي خود كناره‌گيري نمايد يا بازنشسته شود ولي ترجيح مي‌دهد كه بيشتر روزها 16 ساعت در روز كار كند.

داستان‌ها در مورد گيتس رياضي‌دان نابغه و برنامه‌نويس كامپيوتر و درباره ساير گيتسها، بازرگان بي‌رحمي كه براي شكست يا سركوب رقابت با تمام توان بيرون مي‌رود، به طور فراوان وجود دارد. تنها با جدا كردن واقعيت از خيال مي‌توان شروع به كشف گيتس واقعي نمود. آنچه از اين تحليل به جا مي‌ماند يك تصوير به مراتب پيچيده‌تر است.

اين تنها يك داستان استعداد فني و ثروت زياد نيست، بلكه يك بينش قابل توجه تجاري و شور و شوق وسوسه‌انگيز براي بردن و پيروز شدن است. همچنين سرگذشتي است پيرامون يك سبك رهبري كاملا متفاوت از آنچه دنياي تجاري و كسب و كار قبلا به خود ديده است.

آنچه كه بيل گيتس به رهبران تجاري آينده پيشنهاد مي‌كند الگوي جديد است الگويي كه ويژگي‌ها و مهارت‌هايي را كه خيلي مناسب براي چالش‌هاي قرن بيست و يكم است گردهم مي‌آورد. بيل گيتس با وجود همه خطاهايش مطالب زيادي براي ياد دادن نسل بعدي بازرگانان و مديران دارد.

از زمان تشكيل مايكروسافت، گيتس اين تصور خود را كه روزي كه روي هر ميز و در هر خانه يك كامپيوتر باشد دنبال نموده است. (جالب اينكه شعار اصلي او عبارت بود از «روزي روي هر ميز و در هر خانه يك كامپيوتر باشد كه از نرم‌افزار مايكروسافت استفاده كند» ولي بخش آخر شعار اين روزها از قلم افتاده چون كه برخي افراد را ناراحت مي‌كند)

اكنون با نگاهي به گذشته پي مي‌بريم كه گسترش كامپيوترهاي شخصي از اداره به خانه تقريبا اجتناب‌ناپذير به نظر مي‌رسد.

بازانديشي و بازنگري موضوع خيلي خوبي است ولي همانطور كه گيتس نشان داده آينده‌نگري و دورانديشي خيلي سودآورتر مي‌باشد.

همچنين مهم است يادآور شويم كه صفحات نمايش و صفحات كليد همه جا حاضر و فراگيرند كه همه ما امروزه وجود آنها را بديهي مي‌پنداريم چند دهه قبل جزء داستان‌هاي علمي تخيلي بود. در دهه 1960 هنگامي كه آينده‌گراها در آمريكا سعي كردند كه روند شكل‌گيري اجتماع را در باقيمانده قرن پيش‌بيني كنند آنها طلوع و ظهور كامپيوتر شخصي (PC) را كاملا ناديده گرفتند. بنابراين اين امر تصادفي نيست كه گيتس جوان كتاب‌هاي علمي و تخيلي را به خود اختصاص دهد.

اين‌كه بيل گيتس به تنهايي مسبب بردن كامپيوتر شخصي به خانه‌ها و ادارات در سراسر دنيا باشد و يا اينكه هنري فورد باني ظهور و پيدايش اتومبيل بوده، نادرست است. ولي وجه اشتراك آنها در اين است كه آنها نقش اصلي و محوري در تبديل تصورات به واقعيت بازي كرده‌اند.

گيتس با دگرگوني مايكروسافت و تبديل آن به يك بازيگر مهم در صنعت كامپيوتر و استفاده از جايگاه برتر جديد براي ايجاد بستري جهت رشد خيلي زياد در برنامه‌هاي كاربردي فكر خود را به منصه ظهور گذاشت. گيتس از همان ابتدا و خيلي زود دريافت كه اگر بخواهد فكرش را به نتيجه برساند، لازم و ضروري است كه يك استاندارد صنعتي ايجاد شود. او همچنين مي‌دانست كه اگر هركسي زودتر و قبل از همه‌ به آنجا برسد فرصت و شانس مهم‌تري براي داشتن قدرت در صنعت كامپيوتر خواهد داشت.

چند سال قبل از اين كه شركت آي- بي- ام براي يافتن يك سيستم عامل در كامپيوتر شخصي جديدش به گيتس نزديك شود گيتس تاسف عدم وجود يك سيستم عامل مشترك را مي‌خورد و پيش‌بيني مي‌كرد كه بدون يك سيستم عامل نيروي بالقوه كامپيوترهاي شخصي شناخته نخواهد شد. مقاله‌هايي كه در آن زمان نوشت خبر از آن مي‌داد كه اين فكر را بيش از هركس ديگري در ذهن داشته است. با وجود آن، حقيقت اين است كه هنگامي كه اين فرصت دست داد گيتس آنچه را كه مي‌خواست به خوبي ديد و آن را با هر دو دست گرفت. از آن موقع تاكنون او به همين نحو عمل كرده است.

در اوايل دهه 1980، گيتس طراح اصلي حركت مايكروسافت از توليدكننده زبان‌هاي برنامه‌نويسي به يك شركت نرم‌افزاري متنوع تبديل گرديد كه همه‌چيز از سيستم عامل نظير ويندوز گرفته تا كاربردهايي مانند Excel, Word همچنين ابزارهاي برنامه‌نويسي را توليد مي‌كرد. در اين فرآيند او صنعت كامپيوتر را دگرگون كرد.

آنهايي كه از او انتقاد مي‌كنند و او را متهم به گرايش‌هاي انحصارطلبانه مي‌كنند ممكن است هر از چند گاهي درنگ نمايند و اين‌كه جايگاه انقلاب كامپيوتر شخصي در حال حاضر بدون دخالت به موقع و مصلحت‌جويانه بيل گيتس در كجا بود، فكر و انديشه كنند. سرانجام، با تمام خطاهايش، جر و بحث كردن در مورد اين ادعا كه بيل گيتس نقش مهمي در هدايت دوران تكنولوژيكي جديد داشته سخت و دشوار است. همچنين يادآوري اين نكته ارزشمند است كه برخلاف بسياري از افراد خيلي ثروتمند جهان، او هنوز به دنبال تلاش براي معاش است.

متخصصان كامپيوتر وارث زمين خواهند بود

گيتس يكي از معدود مديران موسس، اجرايي و فني در صنعت كامپيوتر شخصي است كه باقي مانده و از نظر تجاري موفق بوده است. او براستي يك كارشناس حقيقي و متخصص كامپيوتر است.

ويليام هنري گيتس سوم در 28 اكتبر 1955 در شهر سياتل از ايالت واشنگتن به دنيا آمد. والدينش به خاطر وجود كلمه سوم در نامش او را «تري» ناميدند و اعضاي خانواده هرگز او را با نام ديگري صدا نكردند. گيتس متفكري استثنايي بود به طوري كه در سن 8 يا 9 سالگي دانشنامه خانوادگي را از اول تا آخر مي‌خواند. (شركتش يعني مايكروسافت بعدا اولين دانشنامه روي ديسك فشرده را در دنيا به نام انكارتا (Encarta) منتشر كرد.) ولي اولين هديه واقعي او درباره رياضيات بود كه در آن ماهر بود.

بيل جوان همراه با شريك هميشگي و دوستش پل آلن قبلا و در سن 12 سالگي شيفته كامپيوتر و درگير پروژه‌هاي مختلف برنامه‌نويسي بود و برنامه‌نويسي را در سراسر دوره دبيرستان انجام مي‌داد. او و آلن بعدا شركت مايكروسافت را بنيان گذاشتند.

گيتس كه دانش‌آموزي برجسته و باهوش بود برخلاف بيشتر كودكان باهوش، به نظر مي‌رسيد كه در هر كاري كه انجام مي‌دهد بي‌نظير است. شور و شوق وي براي بردن و برنده شدن از همان سنين اوليه معلوم و آشكار بود. در ليك سايد، در مدرسه خصوصي و نخبه‌گراي سياتل كه برخي از تيزهوش‌ترين دانش‌آموزان را در وست كوست آمريكا جذب مي‌كند عشق وي به رياضيات سبب دلبستگي و اشتغال ذهن او به كامپيوتر گرديد. حتي در ليك سايد، بيل گيتس برجسته و ممتاز بود. از اين‌رو بچه‌ها سربه‌سر او مي‌گذاشتند زيرا او آشكارا خيلي باهوش‌تر از بقيه دانش‌آموزان بود.

به طوري كه جيمز والاس و جيم اريكسون در كتابشان به نام هارد درايو خاطرنشان مي‌كنند: «حتي در محيطي مثل ليك سايد كه بچه‌هاي باهوش در خور احترامند، دانش‌آموزي به تيزهوشي گيتس از سوي تعدادي ديگر از دانش‌آموزان مورد تمسخر قرار مي‌گيرد.»

بنابه گفته يكي از همكلاسي‌هاي گيتس كه اكنون يك معمار برجسته در سياتل است: «گيتس اغلب با بچه‌ها در اتاق كامپيوتر معاشرت مي‌كرد.» او از نظر اجتماعي بي‌عرضه و در بين ديگران معذب بود. ذهن اين پسر كاملا مشغول علاقه او به كامپيوتر بود. به ندرت ديده مي‌شد كه تنيس بازي كند ولي نه زياد چيز ديگر. در ابتدا من از گيتس و سايرين در اتاق كامپيوتر ترس داشتم و تا حدي حتي آنها را به صورت بت در مي‌آوردم. ولي بعدا متوجه شدم كه آنها به قدري احمق هستند كه نخواستم دور و بر آنها باشم. بخشي از علتي كه من از كار كامپيوتري خارج شدم آنها بودند... آنها از نظر اجتماعي خيلي خشك و متكبر بودند و من واقعا نمي‌خواستم كه اينطوري باشم.»

آيا مصداق ضرب‌المثل «گربه كه دستش به گوشت نمي‌رسد مي‌گويد بو مي‌دهد» نيست؟ شايد اين‌طور باشد. ولي آشكارا گيتس و همكلاسي‌هايش استثنايي بودند حتي طبق استانداردهاي ليك سايد. تا سال سوم دبيرستان گيتس از نظر كامپيوتربازان جوان‌تر ليك سايد چيزي در حد يك كارشناس كامپيوتر محسوب مي‌شد. او اغلب در اتاق كامپيوتر ساعت‌ها جلسه دادگاه برگزار مي‌كرد و داستان‌هايي درباره مزاحمان بدنام كامپيوتري بيان مي‌كرد.

گيتس و برخي از دوستان كامپيوتريش گروه برنامه‌نويسان ليك سايد را كه اختصاص به يافتن فرصت‌هاي پولسازي براي استفاده از مهارت‌هاي تازه به دست آمده برنامه‌نويسي كامپيوتر داشت تشكيل دادند. اكنون الگويي در حال پيدايش بود. همانطور كه بعدا گيتس اظهار داشته: «من طرح دهنده بودم. من فردي بودم كه گفت بياييد دنياي واقعي را فراخوانيم و سعي كنيم كه چيزي را به آن بفروشيم.» در آن موقع او 13 ساله بود.

رابطه نزديك و فني قابل توجه با آلن به مدت دو سال در سال‌هاي آخر دبيرستان به نظر مي‌رسد كه در اين زمان گسترش يافته باشد. نقش آلن در داستان مايكروسافت و در محفل كوچك طرفداران ليك سايد كه شركت استخدام نموده اغلب دست كم گرفته مي‌شود. گيتس، آلن، كنت ايوانز و ريچارد وي‌لند- دو عضو ديگر گروه برنامه‌نويسان ليك سايد- اغلب در تمام طول شب ابتدا به يك كامپيوتر كوچك (Minicomputer) كه مالك آن جنرال الكتريك بود متصل بودند و بعدا به كامپيوتر شركت كامپيوتر سنتر متصل گرديدند گاهي اوقات تا ساعات اوليه صبح به خانه نمي‌رسيدند.

گيتس جوان كه وقتش را اين چنين صرف مي‌كرد والدينش را نگران سرگرمي جديد پسرشان نمود. براي مدتي فعاليت‌هاي او را از ترس اينكه مبادا لطمه‌اي به درسش بزند متوقف كردند. تقريبا به مدت يكسال تمام، گيتس امتناع نمود. به عنوان نشانه‌اي از اشتهاي سيري‌ناپذير وي به دانش، توجه خود را به موضوع‌هاي ديگر معطوف كرد. در اين دوره، او شماري زندگي‌نامه از جمله زندگي‌نامه ناپلئون و فرانكين روزولت را خواند. او گفت مي‌خواستم بدانم كه شخصيت‌هاي بزرگ تاريخ چگونه فكر مي‌كردند. او همچنين كتاب‌هاي مربوط به كسب و كار، علوم و رمان را مطالعه نمود. يكي از كتاب‌هاي مورد علاقه وي «گيرنده در چاودار» نام داشت كه او بعدا گزيده‌هاي بلندي از كتاب را براي دوست‌هايش از بر خواند. هلدن كالفيلد كه شخصيت اصلي بود يكي از قهرمان‌هاي او شد. ولي اجالتا هرگونه طرحي را كه بيل جوان ممكن بود براي تشكيل يك شركت نرم‌افزاري با دوست دبيرستاني‌اش و رفيق كامپيوتربازش به كار برد موقتا متوقف گرديد. والدينش اصرار داشتند كه او بايد به دانشگاه برود؛ آنها احساس مي‌كردند كه همراه بودن او با دانشجويان ديگر برايش خوب است.

ضريب هوشي بالا و شور و شوق زياد گيتس ورود او را به دانشگاه هاروارد حتمي نمود. در پاييز سال 1937 بدون اين كه سمت و سوي واقعي او مشخص باشد وارد معتبرترين محل يادگيري يعني كمبريج، ماساچوست گرديد.

بعدا او گفت كه هاروارد رفت تا از افرادي كه باهوش‌تر از او بودند چيز ياد بگيرد... و دلسرد و نااميد شد. اظهارنظر احتمالا به همان اندازه كه در مورد خود عقيده بيل گيتس گفته مي‌شود درباره هاروارد هم وجود دارد.

گيتس با انتخاب اوليه حقوق به عنوان رشته اصلي دانشگاهي ممكن است انتظار داشته كه رد پاي پدر حقوقدانش را دنبال كند. ولي درواقع، او علاقه چنداني به حرفه حقوق نداشت و پدر و مادرش در مورد اينكه پسر سرسخت آنها راه خود را خواهد يافت كمي شك داشتند. با وجود اين، در روياهاي پرهيجان خود، هيچكدام از آنها نمي‌توانستند تصور كنند كه چه راهي در پيش روي پسرشان خواهد بود.

همچنان كه معلوم شد گرفتن مدرك از هاروارد مدنظر نبود. در سال 1975 در حالي كه هنوز در دانشگاه بود، گيتس براي يك نسخه از زبان بيسيك (Basic) كه نوعي زبان اوليه در برنامه‌نويسي كامپيوتر است بار ديگر گروه خود را با پل آلن تشكيل داد. گيتس در سال 1977 با توجه به آمادگي دنياي جديد تصميم گرفت كه هاروارد را رها كند و به طور تمام وقت در شركت كوچك نرم‌افزار كامپيوتر كه با دوستش تاسيس كرده بود كار كند. اين شركت مايكروسافت ناميده شد.

از ترك تحصيل در دانشگاه هاروارد تا شكلك كامپيوتر

ظهور مايكروسافت هم سريع بود و هم بي‌وقفه. گيتس به زودي ثابت كرد كه فردي است با درك مفاهيم فني همراه با غريزه‌هاي عالي بازرگاني. هنگامي كه بيماري باعث شد كه آلن شركت مايكروسافت را در اوايل دهه 1980 ترك كند، جايگاه گيتس به عنوان رهبر محكم‌تر شد. در نيمه دوم دهه 1980، شركت مايكروسافت محبوب مركز معتبر مالي وال استريت (Wall Street) گرديد. از بهاي سهام 2 دلار در سال 1986، سهام مايكروسافت تا نيمه اول سال 1996 به 105 دلار افزايش يافت و گيتس را ميلياردر و بسياري از همكارانش را ميليونر كرد.

اما افزايش بهاي سهام شركت مايكروسافت خبر از يك نظم كسب و كار جديد جهاني مي‌داد. تام پيترز كارشناس مديريت مي‌گويد هنگامي كه ارزش بازار مايكروسافت از ارزش بازار شركت جنرال موتورز تجاوز نمود دنياي تجاري دگرگون شد. در خلال نوشتن اين كتاب در 16 سپتامبر سال 1998، ارزش شركت مايكروسافت در بازار از ارزش شركت بزرگ جنرال الكتريك (GE) فراتر رفت و بزرگترين شركت آمريكا گرديد كه ارزش آن در بازار به 262 بيليون دلار رسيد.

گيتس و مايكروسافت عمدتا جدا نشدني‌اند.

فلسفه كسب و كار

سرگذشت مايكروسافت تقريبا سرگذشت يكي از شركت‌هايي است كه رشدي سريع و بي‌وقفه در يكي از رقابتي‌ترين صنايع جهاني داشته است. تحت رهبري بيل گيتس كه شركت را به كمك پل آلن در سال 1974 بنيان نهاد شركت مايكروسافت با دو نفر آغاز به كار نمود و در حال حاضر بيش از 20500 نفر را در استخدام داشته و فروش آن افزون بر 8/8 بيليون دلار در سال مي‌باشد.

شركت مايكروسافت موفقيت خود را ناشي از 5 عامل زير مي‌داند:

- نگرش بلندمدت

- جهت‌دهي به نتايج

- كار گروهي و تلاش همه جانبه فردي

- دلبستگي به فرآورده‌هاي خود و مشتريان و

- گرفتن واكنش مشتري به طور پيوسته.

شركت افراد خيلي باهوش و خلاق را استخدام مي‌كند و با ايجاد شور و شوق آنها را در چالش مداوم و شرايط كار عالي نگه مي‌دارد. (دادن سهام جور واجور نيز كمك خواهد كرد.) با كمتر از 8 درصد، تغييرات پرسنلي آن در صنعت فن‌آوري اطلاعات فوق‌العاده پايين است.

با ايجاد محيطي آرام و دانشگاهي و بيزاري از نشانه‌هاي موقعيت اجتماعي با نگرش پرتوقع نسبت به كارآيي و تامين مهلت‌ها متعادل مي‌گردد. هنگامي كه افراد شركت را ترك مي‌كنند، پژوهش مايكروسافت نظر مي‌دهد كه آنها به اين علت اين كار را كرده‌اند كه چالش تمام شده است. ولي شايد آشكارترين آزمايش فرهنگ مايكروسافت اين است كه بسياري از كاركنان اصلي و اوليه آن هنوز آنجا هستند و كار مي‌كنند. افراد زيادي در سنين اواخر 20 سالگي و اوايل دهه 30 سالگي با استفاده از امكانات سهام شركت ميليونر شده‌اند. آنها به راحتي مي‌توانستند بازنشسته شوند يا كنار بروند ولي نرفتند.

به قول يك مدير مايكروسافت «چه كار ديگري در زندگي خود مي‌كردند؟ در كجا مي‌توانستند اين قدر سرگرمي و لذت داشته باشند؟»

رمز و رازهاي موفقيت

با تحليل دقيق، ده رمز كه موفقيت شركت مايكروسافت و مديران اجرايي استثنايي آن را توجيه مي‌كند، آشكار مي‌گردد. رمزهاي انجام كسب و كار به شيوه بيل گيتس به قرار زيرند:

1- در مكان مناسب و زمان درست دست به كار بزن

نسبت دادن موفقيت مايكروسافت به يك شانس و اقبال فوق‌العاده يعني تضمين قرارداد تامين سيستم عامل براي اولين كامپيوتر شخصي آي بي ام راحت و آسان است. ولي در اين كار عوامل ديگري بيش از شانس و اقبال دخالت داشته است. گيتس اهميت معامله آي بي ام را تشخيص داد. او مي‌دانست كه آن معامله مي‌تواند تاريخ كاربرد كامپيوتر شخصي را دگرگون كند و او بيش از شش ماه به طور خستگي‌ناپذيري كار كرد تا شانس موفق بودن را به حداكثر برساند.

2- عاشق فن‌آوري باش

يكي از مهم‌ترين جنبه‌هاي موفقيت مداوم مايكروسافت دانش و آگاهي فني گيتس بوده است. كنترل تصميم‌هاي كليدي و مهم در اين زمينه به عهده وي بوده و در بسياري از مواقع او سمت و سوي فن‌آوري را خيلي روشن‌تر از رقبايش تشخيص داده و همچنين آماده بوده كه راه را نشان دهد.

3- هيچكس را زنداني خود مكن

گيتس رقيب سرسختي است. هر كاري كه كرده برنده شده. به عنوان يك معامله‌گر، اين كار او را يك مذاكره كننده فوق‌العاده انعطاف‌ناپذير مي‌سازد. او استخواني لاي زخم باقي نمي‌گذارد و به طور آشكار در مورد رقباي كاري صحبت مي‌كند.

4- افراد خيلي باهوش را استخدام كن

«افراد داراي بهره يا ضريب هوشي بالا» اصطلاحي است در مايكروسافت براي باهوش‌ترين افراد. از همان ابتدا، گيتس هميشه اصرار داشته كه شركت به بهترين ذهن‌ها نياز دارد. از اينكه افراد نادان از نظر فن شناختي به او صدمه نمي‌زنند خرسند است. در برخي جاها اين كار به عنوان نخبه‌گرايي محسوب شده و انتقادهايي را برانگيخته ولي اثرات مثبتي داشته است. شركت قادر به استخدام بسياري از دانشجويان تيزهوش شده كه مستقيما از دانشگاه به اميد كار در بهترين شركت جذب مي‌شوند.

5- رمز بقا را فراگير

گيتس به راحتي مي‌پذيرد كه رقبايش بيشتر نبردهاي بازرگاني را به خاطر اشتباهات خودشان باخته‌اند. آنچه او به ويژه در آن مهارت دارد فرار از دام‌هايي است كه ديگران در آن مي‌افتند و اين در حالي است كه او از فرصت‌هاي ناشي از اشتباهات ديگران بهره‌برداري مي‌كند.

6- انتظار تشكر و سپاس‌گزاري را نداشته باش

بيل گيتس اهميت داشتن دوستان را در جايگاه‌هاي بالا مي‌داند. با وجود نبرد جاري او با تنظيم‌كنندگان ضد تراست آمريكا، گيتس تلاش كرده كه نظر مديران اجرايي شركت‌هاي فورچون 500 را جلب نموده و گردهمايي‌هايي از مديران اجرايي در سياتل و ساير شهرها در سراسر ايالات متحده برگزار مي‌كند.

7- جايگاه برتر را برگزين

بيل گيتس نوعي رهبر جديد در كسب و كار است. در طول ساليان، بارها نشان داده كه گويا او نزديك‌ترين ارتباط را با غيب‌گوي صنعت كامپيوتر دارد. درك عميق او از فن‌آوري به عنوان يك شيوه منحصر به فرد از تركيب كردن داده‌ها به او توانايي ويژه‌اي داده كه روندهاي آتي را دريابد و استراتژي مايكروسافت را هدايت و راهنمايي كند. اين كار نيز مايه شگفتي در بين طرفداران مايكروسافت و مرعوب شدن رقباي آن شده است.

8- همه پايگاه‌ها را تحت پوشش قرار ده

عنصر مهم و كليدي موفقيت مايكروسافت همانا توانايي آن در اداره و كنترل چند پروژه بزرگ به طور همزمان مي‌باشد. خود گيتس يك فرد چندكاره اصلي است و گفته مي‌شود كه قادر به انجام چند گفت‌وگوي فني به طور هم‌زمان مي‌باشد، اين توانايي قابل توجه وي در روش و نگرش شركت بازتاب يافته است. به عبارت ديگر مرتب در حال كشف بازارهاي جديد و كاربردهاي جديد نرم‌افزاري است. با اين كار حذف كارهاي بزرگ بعدي منتفي است.

9- يك كسب و كار جمع و جور را تدارك بين

در پيوند با ارزش‌گذاري بازار سهام شركت، مايكروسافت نسبتا شركت كوچكي باقي مانده است. همچنين از نظر داخلي، شركت همواره به بخش‌هاي كوچك‌تر تقسيم شده تا مناسب‌ترين محيط گروه بازرگاني را حفظ كند. گاهي اوقات، تغييرات به قدري سريع بوده كه به نظر مي‌رسد مايكروسافت تقريبا به طور هفتگي بخش‌هاي جديد ايجاد مي‌كند. گيتس به حفظ يك ساختار ساده اعتماد دارد تا او را قادر به حفظ كنترل شركت كند. هر موقع احساس كند كه خطوط ارتباطي در حال كشش يا نامشخص است او در ساده كردن ساختار ترديدي به خود راه نمي‌دهد.

10- هميشه مواظب كارهايت باش

اكنون بيش از دو دهه است كه گيتس در بالاي سر كار و حرفه خود است. در اين زمان او ثروتمندترين مرد جهان است كه براي كسي كه هنوز در اوايل دهه چهل سالگي خود است بد نيست. معذالك با وجود ثروت هنگفت و موفقيت‌هايش هيچ نشانه‌اي از كم شدن فعاليت گيتس ديده نمي‌شود. او مي‌گويد كه با اين «ترس پنهان» برانگيخته مي‌شود كه ممكن است كار بزرگ بعدي را از دست بدهد. او قصد تكرار اشتباهات ساير شركت‌هاي مسلط كامپيوتري نظير آي- بي- ام و اپل (Apple) را ندارد.


ويليام هنري گيتس سوم مشهور به بيل گيتس (Bill Gates) رئيس و موسس شركت مايكروسافت مي باشد. در حال حاضر مايكروسافت با بيش از چهل هزار كارمند در شصت كشور جهان و با درآمد خالص 25.3 ميليارد دلار در پآيان سال مالي 2001 يكي از موفقترين شركتهاي آيالات متحده امريكا و يكي از راهبران صنعت كامپيوتر بوده است. بيل گيتس در 28 اكتبر سال 1955 در يك خانواده متوسط در شهر سياتل امريكا متولد شد.پدر بيل ، ويليام هنري گيتس دوم وكيل دادگستري و يكي از سرشنآيان شهر سياتل است و مادر او آموزگار مدرسه و يكي از اعضا هيئت مديره United Way International بود كه در امور خيره نيز فعاليت داشت. بيل گيتس در اين خانواده و در كنار دو خواهر خود رشد كرد.گيتس در كودكي بيشتر وقت خود را در كنار مادربزرگ خود گذراند و از او تاثير بسيار گرفت. او از همان دوران كودكي خود روحيه رقابت طلبي خود را نشان داد و سعي مي كرد تا در هر زمينه اي از دوستان خود پيش باشد. گيتس تحصيلات ابتداي خود را در مدرسه عمومي Lakeside پشت سر گذاشت و در آنجا بود كه با كامپيوتر آشنا شد. در آغاز يكي سالهاي تحصيلي مسئولان مدرسه Lakeside تصميم گرفتند با كمك خانواده دانش آموزان، يك ترمينال كامپيوتر اجاره كنند و در اختيار دانش آموزان قرار بدهند. در اين هنگام بيل گيتس با كامپيوتر آشنا شد و به سرعت در استفاده از آن مهارت كسب كرد و در سيزده سالگي اولين نرم فزار خود را كه يك بازي ساده بود نوشت. گيتس به همراه دوست خود پل آلن (Paul Allen ) كه دو سال از گيتس بزرگتر بود و در زمينه سخت افزار كامپيوتر هم مهارت داشت، بيشتر وقت خود را به برنامه نويسي در اطاق كامپيوتر Lakeside ميگذراند. گيتس در سال 1973 وارد دانشگاه هاروارد شد و در آنجا با استيو بالمر (Steve Ballmer) كه در حال حاضر مدير عامل مايكروسافت است آشنا شد. گيتس زماني كه در هاروارد بود يك نسخه از زبان BASIC را براي كامپيوتر MITS Altair طراحي كرد. بيل گيتس در سال 1975 به همراه دوست دوران كودكي خود پل آلن شركت كوچكي بنام Microsoft با شعار "در هر خانه يك كامپيوتر" ايجاد كرد. مايكروسافت انواع زبانهاي برنامه سازي را براي كامپيوترهاي مختلف توليد ميكرد. در آن زمان مايكروسافت فقط 40 كارمند داشت كه شبانه روز بشدت كار ميكردند و كل فروش آن فقط 2.4 ميليون دلار در سال بود.

در سال 1980 شركت IBM براي اينكه از بازار كامپيوترهاي شخصي عقب نماند تصميم گرفت تا كامپيوتر خود را كه PC نام گرفت و كامپيوترهاي امروزي نيز مبتني بر آن هستند، بسازد و وارد بازار كند. IBM تصميم گرفت تا كار نرم افزار آن را به عهده شركت ديگري بگذارد. اين بود كه شاهين خوشبختي بر دوش مايكروسافت نشست و IBM قراردي با شركت كوچك مايكروسافت بست تا نرم افزارهاي سازگار با كامپيوترهاي شخصي IBM توليد كند. كامپيوتر هاي جديد IBM از پردازنده هاي 16 بيتي 8088 شركت اينتل استفاده ميكرد. بنابراين مايكروسافت براي فروش زبانهاي برنامه سازي خود به يك سيستم عامل 16 بيتي نياز داشت.در آن زمان شخصي بنام تيم پاترسون در كارگاه خانه خود يك كامپيوتر 16 بيتي كوچك ساخته بود و براي آن يك سيستم عامل ساده 16 بيتي نوشت كه نام DOS 86 را براي آن انتخاب كرده بود. بيل گيتس كليه حقوق سيستم عامل DOS 86 را با قيمت 75 هزار دلار بدست آورد. بيل گيتس و پل آلن سيستم DOS 86 را متناسب با كامپيوتر هاي شخصي IBM تغيير دادند و امكانات بيشتري را به آن افزودن و از آن يك سيستم عامل قوي16 بيتي ساختند. مايكروسافت اين سيستم عامل را MS-DOS ناميد. MS-DOS برروي كامپيوترهاي شخصي IBM جاي گرفتند و IBM درصدي از فروش كامپيوترهاي PC خود را براي استفاده از MS-DOS به مايكروسافت مي پرداخت. و رفته رفته امپراتوري آقاي بيل گيتس بر روي MS-DOS بنيان نهاده شد. بعدها مايكروسافت با توليد سيستم عامل گرافيكي Windows و محصولات موفق ديگر گامهاي بزرگتري بسوي موفقيت برداشت.طبق آخرين آمار بيش از 95 درصد از دارندگان كامپيوترهاي شخصي در سراسر جهان از محصولات مختلف مايكروسافت استفاده ميكنند. درحال حاضر بيل گيتس با بيش از 50 ميليارد دلار، ثروتمندترين مرد دنيا شناخته شده است. او اين مقام را چندين سال است كه حفظ كرده. يكي از دلايل موفقيت مايكروسافت به گفته خود گيتس استخدام افراد با هوش در اين شركت است. گيتس زماني كه فقط 19 سال داشت مايكروسافت را مديريت ميكرد. او بقدري كار ميكرد كه حتي گاهي چند روز محل كار خود را ترك نمي كرد و به همراه كارمندان خود بسختي برروي پروژه هاي مختلف و سفارش مشتريان كار ميكرد. گيتس در سال 1994 با مليندا فرنج گيتس ازدواج كرد كه حاصل آن يك دختر (متولد سال 1996) و يك پسر (متولد سال 1999) بوده است.بيل گيتس راه مادر خود را ادامه داد و بهمراه همسر خود چندين موسسه خيره در سراسر دنيا تاسيس كرد. هم اكنون بيل گيتس همراه همسر و فرزندان خود در شهر سياتل ساكن است.

اعتماد به نفس

آيا هميشه آرزو مي كنيد كه كاش مي توانستيد در زندگي روزانه، اندكي خطرپذيرتر ظاهر شويد؟ درست مثل نامزدتان كه خيلي راحت راه مي افتد و در مهماني ها به آساني با ديگران ارتباط صميمانه برقرار مي كند. يا شايد هم بدتان نيايد مثل همسايه ما باشيد! او هر روز در حال امتحان كردن چيزهاي جديد است: يوگا، چتربازي، دوچرخه سواري كوهستاني، تئاتر اجتماعي و .... البته مواردي كه ذكر شد، فقط قسمتي از كارهاي جديد اوست.

خوب بايد گفت كه ماجراجويي نيازمند اعتماد به نفس است و اين امر مستقيما با طرز تفكر شما ارتباط پيدا مي كند. در اين قسمت چند راه بيان شده، كه با اتكا به آنها ميتوانيد طوري بينديشيد كه همزمان اعتماد به نفستان نيز افزايش پيدا كند.

1- بايد ديگران شما را به رسميت بشناسند. به راستي در چه حد براي رسيدن به اين هدف تلاش مي كنيد؟ دفعه آينده كه يك فكر محدوديت زا مانند: من هيچ وقت نميتوانم...... به ذهنتان خطور كرد، مطابق اين تكنيك عمل كنيد؛ به جاي اينكه بگوييد من هرگز پيشرفت نخواهم كرد از جايگزين: اگر تمام تلاش خودم را براي به موفقيت رساندن اين پروژه به كارگيرم، احتمالا پيشرفت از آن من خواهد بود؛ استفاده كنيد.(همچنين مي تواند از جمله هاي مثبت مشابه نيز كمك بگيريد.)

2- بدشانسي به شما روي آورده؟ سعي كنيد هر گونه گله و شكايتي را تبديل به يك پرسش كنيد. گله و شكايت نمادي از شكست است و مانند مانعي، سد راه پيشرفت شما خواهد شد. اما از سوي ديگر مطرح كردن پرسش، قدرت را به دستان شما باز مي گرداند و كاري مي كند تا مشتاقانه به دنبال پيدا كردن راه حل بيفتيد. براي مثال اگر به طور مكرر به خود مي گوييد: "انگار همه امروز حالشون بده" سعي كنيد اين جمله را پرسشي كرده و با خود تكرار كنيد: "چه كار مي توانم انجام دهم تا ديگران احساس خوبي پيدا كنند؟"

3- مراقب حرف زدنتان باشيد، به ويژه زماني كه در حال صحبت كردن با خودتان هستيد. توانايي ريسك پذيري از طريق عبرتهاي شما از شكست ها نشات مي گيرد. دفعه آينده كه دچار لغزشي شديد، ببينيد كجاي حرف زدنتان اشكال داشته. آيا تا به حال اتفاق افتاده كه با فحاشي خودتان را بكوبيد و خار كنيد: "احمق! بي مصرف! چرا همشه اين كارو مي كني؟" هر زمان كه متوجه شديد در حال تحقير شخصيت خود هستيد، همان لحظه اين كار را متوقف كرده و سعي كنيد با يكي از دوستانتان كه چنين اشتباهي را خودش تجربه نموده، صحبت كنيد. چيزي شبيه به اين بگوييد:"هي تو تا آخرين حد توان تلاش كردي. حالا بهتر است از روي زمين بلند شوي و يك بار ديگر از نو شروع كني، شكست خجالت آور نيست...مگر اينكه در تلاش كردن شكست بخوري."

4- قوانين شخصي خودتان را اجرا كنيد. دفعه آينده كه خواستيد كار جديدي را امتحان كنيد، اما حسي از درون شما را از انجام آن باز مي داشت، با يك سوال آنرا متوقف كنيد: چرا كه نه؟ اگر درونتان به شما گفت: "اين اصلا كار مودبانه اي نيست" يا "مردم چي فكر مي كنند؟" يا "مردم فكر مي كنند من احمق هستم" شما دقيقا در حال پيروي از قوانين ديگران هستيد. از كوچك كردن خود دست برداريد و راهتان را ادامه دهيد. سعي كنيد نواحي پر عمق را براي شنا كردن انتخاب كنيد. بدترين چيزي كه ممكن است برايتان پيش بيايد چيست؟ اينكه آدم كاملي نيستيد؟ خوب پس با اين وجود صرفا به تمام آدم هاي ديگر كره زمين پيوسته ايد، و نتيجه آن چيست؟ ريسك كرده ايد، پيروز خواهيد شد و از منافع آن بهرمند مي گرديد. اعتماد به نفس از توانايي مقاومت شما در برابر سختي ها حاصل مي شود، اگر بتوانيد در بيشتر موارد در مقابل سختي ها شكست ناپذير ظاهر شويد، آنقدر از زندگي لذت مي بريد كه قابل بيان نخواهد بود.

5- قدر و ارزش خود را ارتقا بخشيد. اگر مي خواهيد ماجراجو باشيد، رشد كنيد، و از زندگي لذت ببريد بايد ذهن منتقد خود را خاموش نگه داشته و راهنماي ذاتي اعتماد به نفس را در درون خود بارور سازيد. روز خود را با يك جمله اطمينان بخش شروع كنيد: "من آماده ام، باهوش و زرنگم، براي هر كاري آمادگي دارم، اعتماد به نفس دارم، با لياقت بوده و سرشار از انرژي هستم." از خودتان طوري تعريف كنيد كه حس اقتدارتان افزايش پيدا كند. توجه داشته باشيد كه ما هر روز با پيام هاي زيركانه اي بمباران ميشويم كه تمام كارها "چالش برانگيز" ( و بعضا اسرارآميز و خطرناك) هستند و هر كسي نمي تواند از عهده انجام آنها برآيد. با اين جور حرف ها از طريق مكالمات دروني خود برخورد كرده و اميد، اعتماد به نفس و قدرت را به خود باز گردانيد.

99 نكته خواندني

1
آيا ميدانستيد كه زرافه تار صوتي ندارد و لال است و نميتواند هيچ صدايي از خود در آورد.
2
آيا ميدانستيد كه موشهاي صحرايي چنان سريع تكثير پيدا ميكنند ،كه در عرض هجده ماه دو موش صحرايي قادرند يك ميليون فرزند داشته باشند.
3
آيا ميدانستيد كه جنين بعد از هفته هفدهم خواب هم ميتواند ببيند.
4
آيا ميدانستيد كه گربه و سگ هر كدام پنج گروه خوني دارند و انسان چهار گروه
5
آيا ميدانستيد كه روباهها همه چيز را خاكستري ميبينند.
6
آيا ميدانستيد كه اسبها در مقابل گاز اشك آور مصون اند.
7
آيا ميدانستيد كه زرافه ايستاده وضع حمل مي‌كند و نوزادش از فاصله 180 سانتي متري به زمين ميافتد.
8
آيا ميدانستيد كه 1300 كره زمين در سياره مشتري جاي مي گيرد.
9
آيا ميدانستيد رود دجله به خليج فارس ميريزد.
10
آيا ميدانستيد كه 85% گياهان در اقيانوسها رشد ميكنند.
11

EXloxblog.comEX

1
آيا ميدانستيد كه زرافه تار صوتي ندارد و لال است و نميتواند هيچ صدايي از خود در آورد.
2
آيا ميدانستيد كه موشهاي صحرايي چنان سريع تكثير پيدا ميكنند ،كه در عرض هجده ماه دو موش صحرايي قادرند يك ميليون فرزند داشته باشند.
3
آيا ميدانستيد كه جنين بعد از هفته هفدهم خواب هم ميتواند ببيند.
4
آيا ميدانستيد كه گربه و سگ هر كدام پنج گروه خوني دارند و انسان چهار گروه
5
آيا ميدانستيد كه روباهها همه چيز را خاكستري ميبينند.
6
آيا ميدانستيد كه اسبها در مقابل گاز اشك آور مصون اند.
7
آيا ميدانستيد كه زرافه ايستاده وضع حمل مي‌كند و نوزادش از فاصله 180 سانتي متري به زمين ميافتد.
8
آيا ميدانستيد كه 1300 كره زمين در سياره مشتري جاي مي گيرد.
9
آيا ميدانستيد رود دجله به خليج فارس ميريزد.
10
آيا ميدانستيد كه 85% گياهان در اقيانوسها رشد ميكنند.
11
آيا ميدانستيد كه اولين تمبر جهان در سال 1840 در انگلستان به چاپ رسيد.
12
آيا ميدانستيد كه سريعترين پرنده شاهين است و ميتواند با سرعت 200 كيلومتر در ساعت پرواز كند.
13
آيا ميدانستيد كه اولين اتوموبيل را مظفرالدين شاه قاجار وارد ايران كرد.
14
آيا ميدانستيد كه قدرت بينايي جغد 82 برابر قدرت ديد انسان است.
15
آيا ميدانستيد كه در شيلي منطقه ي صحرايي وجود دارد كه هزاران سال است در آن باران نباريده است.
16
آيا ميدانستيد هر 50 ثانيه يك نفر در دنيا به بيماري ايدز مبتلا ميشود
17
آيا ميدانستيد كه وزن اسكلت انسان بالغ سيزده تا پانزده كيلوگرم است.
18
آيا ميدانستيد كه خرس قطبي هنگامي كه روي دو پا مي‌ايستد حدود سه متر است.
19
آيا ميدانستيد زرافه ميتواند با زبانش گوشهايش را تميز كند.
20
آيا ميدانستيد خرگوش و طوطي تنها حيواناتي هستند كه مي‌توانند بدون برگشتن اشياء پشت سر خود را ببينند.
21
آيا ميدانستيد كه اگر همه يخهاي قطب جنوب آب شود بر سطح آب اقيانوسها هفتاد متر اضافه مي شود و در اين صورت يك چهارم خشكيهاي كره زمين زير آب ميرود.
22
آيا ميدانستيد كه كبد يا جگر تنها عضو داخلي بدن است كه اگر با عمل جراحي قسمتي از آن برداشته شود دوباره رشد ميكند.
23
آيا ميدانستيد كه ميزان انرژي كه خورشيد در يك ثانيه توليد ميكند ، براي توليد برق مورد نياز تمام كشورهاي جهان به مدت يك ميليون سال كافي است.
24
آيا ميدانستيد هر عنكبوت تار ويژه خود را دارد و هيچگاه تارهاي آنها به هم شبيه نيستند.
25
آيا ميدانستيد كه اگر در يك سال هيچ يك از نسلهاي يك جفت مگس نر و ماده از بين نروند ، حجم مگسهاي متولد شده با حجم كره زمين برابر ميشود.
26
آيا ميدانستيد كه رودي در كامبوج شش ماه سال ازشمال به جنوب و شش ماه ديگر سال از جنوب به شمال جريان دارد.
27
آيا ميدانستيد كه طول قد هر انسان سالم برابر هشت وجب دست خود اوست.
28
آيا ميدانستيد كه سريع ترين عضله بدن انسان زبان است.
29
آيا ميدانستيد كه شبكه چشم 135 ميليون سلول احساس دارد كه مسووليت گرفتن تصاوير و تشخيص رنگها را بر عهده دارد.
30
آيا ميدانستيد كه بدن انسان پنجاه هزار كيلومتر رشته عصبي دارد.
31
آيا ميدانستيد كه در برج ايفل دو ميليون و نيم پيچ به كار رفته است.
32
آيا ميدانستيد طول رگهاي بدن انسان پانصد و شصت هزار كيلومتر است
33
آيا ميدانستيد كه هشت پا با وجود داشتن بدني بزرگ ميتواند از سوراخي به قطر پنج سانتيمترعبور كند.
34
آيا ميدانستيد كه تنها موجودي كه ميتواند به پشت بخوابد انسان است.
35
آيا ميدانستيد چشم سالم انسان ميتواند ده ميليون رنگ را مختلف را ببيند و آنها را از يكديگر تميز دهد.
36
آيا ميدانستيد كه فيل بالغ در روز بطور متوسط دويست و بيست كيلوگرم غذا و دويست ليتر آب مصرف ميكند.
37
آيا ميدانستيد كه اگر زني به كوررنگي مبتلا باشد، فرزندان پسر اوكوررنگ ميشوند.
38
آيا ميدانستيد كوههاي آلپ در سال حدود يك سانتيمتر بلند ميشوند.
39
آيا ميدانستيد كه همه نوزادان ميگو نر متولد مي شوند و بعد از چند هفته بخشي از نوزادان به ماده تبديل مي شوند.
40
آيا ميدانستيد وزن كوه يخي متوسط الحجم بيست ميليون تن است.
41
آيا ميدانستيد حس بويايي انسان قادر به دريافت وتشخيص ده هزار بوي متفاوت است.
42
آيا ميدانستيد يك قطره آب داراي يك‌ صد ميليارد اتم است.
43
آيا ميدانستيد كه تعداد افرادي كه سالانه از نيش زنبور ميميرند بيشتر از كساني است كه سالانه از نيش مار ميميرند.
44
آيا ميدانستيد كه خورشيد روزانه معادل صد و بيست و شش هزار ميليارد اسب بخارانرژي به زمين مي‌فرستد.
45
آيا ميدانستيد كه گرده گل هرگز فاسد نمي شود و از محدود مواد طبيعي است كه تا زمان نا محدودي باقي مي ماند.
46
آيا ميدانستيد كه حس بويايي خرس تقريبا صد برابر قوي تر از انسان است.
47
آيا ميدانستيد كه تا قرن پنجم ميلادي متوسط عمر مردم اروپا از سي سال فراتر نمي‌رفت .
48
آيا ميدانستيد مغز فيزيكدان نابغه، آلبرت اينشتين پانزده درصد از حجم مغز انسان عادي بزرگتر بود.
49
آيا ميدانستيد تنها چيزي كه در اسيد حل نمي‌شود الماس است و فقط خيلي زياد آن را از بين مي‌برد.
50
آيا ميدانستيد كه هنگام صحبت براي بيا ن هر كلمه هفتاد و دو ماهيچه به كار گرفته مي‌شود.
51
آيا ميدانستيد كه اگر تكثير باكتري تا بيست و چهار ساعت ادامه يابد ، توده دو تني از يك باكتري بوجود مي آيد.
52
آيا ميدانستيد يك ميليون سياره به اندازه زمين در خورشيد جاي مي گيرد.
53
آيا ميدانستيد كه خرسها موجوداتي چپ دست هستند.
54
آيا ميدانستيد كه هر يك ليتر بنزين معادل بيســــــــت و سه و نيم تــــــــن گياهان مدفون شده در قرنها پيش است.
55
آيا ميدانستيد كه آلباتوس كه يك نوع مرغ دريايي ست بلندترين بالها را دارد فاصله دو نوك بالهاي او تا دو متر ميرسد و درضمن آنها مي توانند در حال پرواز بخوابند.
56
يا ميدانستيد كوه قره قوروم در هند بعد از كوه هيماليا با تفاضل دويست و سه و هفت متر بلندترين كوه دنيا ميباشد.
57
آيا ميدانستيد هر ساله حدود پانصد شهاب‌سنگ نسبتا" بزرگ به زمين برخورد مي‌كند.
58
آيا ميدانستيد 17 هزار نوع زنبور در جهان شناسايي شده است.
59
آيا ميدانستيد كه بلندي شترمرغ به دو متر و نيم و وزنش به 90 كيلو ميرسد.
60
آيا ميدانستيد كه لاكپشت در بين جانوران جهان، طولاني ترين عمر را دارد و ممكن است تا150سال عمر كند.
61
يا ميدانستيد كه باز مهاجر، يا عقاب اردكي، تيز پروازترين پرنده است آنها مي تواند دقيقه اي چهار تا هشت كيلومتر پرواز كند.
62
آيا ميدانستيد كه مرغ زرين بال كوچكترين پرنده است وزن نوع سرخ گلوي بالغ آن كمتر از وزن يك دو ريالي است
63
آيا ميدانستيد كه پروانه هركول استرالياي كه فاصله دو نوك بالهاي آن در حالت گسترده سي و پنج سانتي متراست، بزرگترين پروانه جهان است.
64
آيا ميدانستيد نيروي نگهدارنده در پاهاي عنكبوت كه تعداد آنها هشت عدد مي باشد، حتي بر روي يك سطح صاف و صيقلي به اندازه اي است كه قادر است وزني معادل صد و شصت برابر وزن خود را تحمل كند.
65
آيا ميدانستيد كنه كه حشره اي ريز است، ميتواند يك سال تمام بدون غذا زنده بماند.
66
آيا مي دانستيد بيشترين سرعتي كه يك جسم مي تواند در اثر سقوط آزاد داشته باشد حدود ۱۲۰ مايل در ساعت است و ديگر از اين سرعت تجاوز نمي كند، دليل اين امر اصطكاك هوا ميباشد.
67
آيا ميدانستيد كه حداكثر سرعت لاك پشت هاي غول پيكر چهار و نيم متر در دقيقه است كه خرگوش اين فاصله را در كمتر از نيم ثانيه مي پيمايد.
68
آيا ميدانستيد د كه مساحت سطح كره زمين ۵۱۵ ميليون كيلومتر مربع است دبا مقايسه با مساحت وسعت ايران ميتوان نتيجه گرفت كه ايران ۳۲/۰ ٪ از سطح زمين را تشكيل ميدهد.
69
آيا ميدانستيد پل خواجو در زمان سلاطين صفويه در اصفهان ساخته شده است.
70
يا ميدانستيد گوش و بيني در تمام طول عمر انسان در حال رشد ميباشد و بزرگتر ميشود.
71
يا ميدانستيد نام پايتخت قرقيزستان بيشكك است و مساحت آن از استان كرمان كمتر است.
72
آيا ميدانستيد بيش از صد ميليــــــــارد كهكشان تا به اكنون در جهان شناسايي شده اند.
73
آيا ميدانستيد كه اسب ماده سي دندان و اسب نر سي و شش دندان دارد.
74
آيا ميدانستيد كه آب دريا بهترين ماسك زيباي پوست است، البته بخاطر منيزيم و املاح معدني موجود در آب دريا ميباشد.
75
آيا ميدانستيد كه سياره اورانوس پانزده قمر « ماه » دارد.
76
آيا ميدانستيد كه زمين از حيث بزرگي پنجمين و از حيث فاصله با خورشيد ، سومين سياره منظومه شمسي است.
77
آيا ميدانستيد كه كنگوكينشاسا همان كشور زئير ميباشد.
78
يا ميدانستيد كه زهر مار كبري بيشتر بر روي مراكز تنفسي اثر كرده و باعث خفگي صيد مي‌شود.
79
آيا ميدانستيد كه بيشتر سردردهاي معمولي از كم نوشيدن آب ميباشد.
80
آيا ميدانستيد كشور بلغارستان از نصف استان كرمان هم كوچكتر است.
81
آيا ميدانستيد اندونزي چهارمين كشور پر جمعيت دنيا بعد از چين و هند و آمريكا مي باشد.
82
آيا ميدانستيد كه ايرانها روزانه بطور متوسط حتي نصف استكان هم شير نــــــميخورند.
83
يا ميدانستيد كه شواهد نشان داده است كه انسان از هفتاد هزار سال پيش لباس بر تن ميكرده است.
84
آيا ميدانستيد كه انسانهاي امروزي بطور متوسط شش سال از عمرش را تلويزيون نگاه ميكند و شش سالش را هم صرف غذا خوردن ميكنيم و يك سومش را هم ميخوابد.
85
آيا ميدانستيد كه نامهاي قديمي تركيه، روم شرقي و عثماني بوده است.
86
آيا ميدانستيد كه دود سيگار موجود در محيط بيشتر از مصرف مواد قندي در پوسيدگي دندانهاي كودكان نقش دارد.
87
آيا ميدانستيد كه پروانه ها، چشم هاي مركب دارند كه تعداد آنها گاهي به هجده هزار مي رسد.
88
آيا ميدانستيد كه بي رحم ترين حشره دنيــا، حشره "دعا خوان" ماده است.هنگامي كه حشـــره ماده از همسرش باردار مي شود، به آن نيش مي زند و همسر نيمه جان پس از جفتگيري غذاي لذيـذي براي حشــــــــره ماده مي شود.
89
آيا ميدانستيد كه ما حتي در روزهاي ابري هم در معرض اشعه بنفش خورشيد مي باشيم، بين هفتاد تا هشتاد درصد از اين نور ميتواند به راحتي از ابرها رد شوند.
90
آيا ميدانستيد كه يك نوع پشه وجود دارد كه در ثانيه هزار بار بال ميزند.
91
آيا ميدانستيد كه نمك از پنج هزار سال پيش در سفره ما انسانها بوده است.
92
آيا ميدانستيد كه خطر بيماري قلبي و سرطان ريه در افراد غير سيگاري كه در خانه در معرض دود سيگار اطرافيانشان هستند، بيست و پنج درصد بيشتراز ديگران است.
93
آيا ميدانستيد كه ستارگان آبي داغتر از خورشيد و قرمز ها سردتر از آن هستند.
94
آيا ميدانستيد كه استرس تا 5 برابر سيستم ايميني بدن را پايين ميآورد.
95
آيا ميدانستيي كه پيشاني انسان مركز دماي انسان است يعني اگر شما دماي پيشانيتان را تغيير دهيد دماي بدنتان هم به همان انداره تغيير ميكند اين يكي از دلايلي است كه وقتي ما مي خواهيم ببينيم كه آيا تب داريم يا نه دستمان را روي آن ميگذاريم.
96
يا ميدانستيد كه اگر روند شيوع سرطان درهمين حد بماند حدود سي و پنج درصد احتمال دارد كه شمادر طول زندگي تان به يكي از انواع سرطان مبتلا شويد.
97
اگر تمام رگهاي خوني را در يك خط بگذاريم تقريبا 97000 كيلو متر ميشود .
98
آيا ميدانستيد كه قويترين نيروهاي دنيا بترتيب عبارتند از : نيروي هسته اي ، الكترو مغناطيس و نيروي جاذبه.
99
آيا ميدانستيد كه 1,260,000,000,000,000,000,000 ليتر آب بروي كره زمين وجود دارد.

داستان جالب شاگرد و استاد....

استاد دانشگاه با اين سوال ها شاگردانش را به يك چالش ذهني كشاند.

آيا خدا هر چيزي كه وجود دارد را خلق كرد؟

شاگردي با قاطعيت پاسخ داد:"بله او خلق كرد"

استاد پرسيد: "آيا خدا همه چيز را خلق كرد؟"

شاگرد پاسخ داد: "بله، آقا"

استاد گفت: "اگر خدا همه چيز را خلق كرد، پس او شيطان را نيز خلق كرد. چون شيطان نيز وجود دارد و مطابق قانون كه كردار ما نمآيانگر صفات ماست، خدا نيز شيطان است"

شاگرد آرام نشست و پاسخي نداد. استاد با رضايت از خودش خيال كرد بار ديگر توانست ثابت كند كه عقيده به مذهب افسانه و خرافه اي بيش نيست.

شاگرد ديگري دستش را بلند كرد و گفت: "استاد ميتوانم از شما سوالي بپرسم؟"

استاد پاسخ داد: "البته"

شاگرد ايستاد و پرسيد: "استاد، سرما وجود دارد؟"

استاد پاسخ داد: "اين چه سوالي است البته كه وجود دارد. آيا تا كنون حسش نكرده اي؟ "

شاگردان به سوال مرد جوان خنديدند.

مرد جوان گفت: "در واقع، سرما وجود ندارد. مطابق قانون فيزيك چيزي كه ما از آن به سرما ياد مي كنيم در حقيقت نبودن گرماست. هر موجود يا شي را ميتوان مطالعه و آزمايش كرد وقتيكه انرژي داشته باشد يا آنرا انتقال دهد. و گرما چيزي است كه باعث ميشود بدن يا هر شي انرژي را انتقال دهد يا آنرا دارا باشد. صفر مطلق (460- F) نبود كامل گرماست. تمام مواد در اين درجه بدون حيات و بازده ميشوند. سرما وجود ندارد. اين كلمه را بشر براي اينكه از نبودن گرما توصيفي داشته باشد خلق كرد." شاگرد ادامه داد: "استاد تاريكي وجود دارد؟"

استاد پاسخ داد: "البته كه وجود دارد"

شاگرد گفت: "دوباره اشتباه كرديد آقا! تاريكي هم وجود ندارد. تاريكي در حقيقت نبودن نور است. نور چيزي است كه ميتوان آنرا مطالعه و آزمايش كرد. اما تاريكي را نميتوان. در واقع با استفاده از قانون نيوتن ميتوان نور را به رنگهاي مختلف شكست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه كرد. اما شما نمي توانيد تاريكي را اندازه بگيريد. يك پرتو بسيار كوچك نور دنيايي از تاريكي را مي شكند و آنرا روشن مي سازد. شما چطور مي توانيد تعيين كنيد كه يك فضاي به خصوص چه ميزان تاريكي دارد؟ تنها كاري كه مي كنيد اين است كه ميزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگيريد. درست است؟ تاريكي واژه اي است كه بشر براي توصيف زماني كه نور وجود ندارد بكار ببرد."

در آخر مرد جوان از استاد پرسيد: "آقا، شيطان وجود دارد؟"

زياد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد: "البته همانطور كه قبلا هم گفتم. ما او را هر روز مي بينيم. او هر روز در مثال هايي از رفتارهاي غير انساني بشر به همنوع خود ديده ميشود. او در جنايتها و خشونت هاي بي شماري كه در سراسر دنيا اتفاق مي افتد وجود دارد. اينها نمآيانگر هيچ چيزي به جز شيطان نيست."

و آن شاگرد پاسخ داد: شيطان وجود ندارد آقا. يا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شيطان را به سادگي ميتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاريكي و سرما. كلمه اي كه بشر خلق كرد تا توصيفي از نبود خدا داشته باشد. خدا شيطان را خلق نكرد. شيطان نتيجه آن چيزي است كه وقتي بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبيند. مثل سرما كه وقتي اثري از گرما نيست خود به خود مي آيد و تاريكي كه در نبود نور مي آيد.

نام مرد جوان يا آن شاگرد تيز هوش كسي نبود جز ، آلبرت انيشتن

زندگينامه آلبرت انيشتين

مقدمه

اين سخن بسيار گفته شده است كه براي پي بردن به ساختمان پر كاهي با عمق و دقت، بايد جهان را به درستي شناخت؛ امّا آن كس كه بتواند با چنين عمق و دقتي به ساختمان پر كاهي پي برد، در هيچ يك از امور جهان نكته تاريكي نخواهد يافت. من شرح حال و زندگي انيشتن را نه براي رياضدانان و نه براي فيزيكدانان، نه براي اهل فلسفه، نه براي طرفداران استقلال يهود، بلكه براي آن كساني كه مي خواهند چيزي از جهان پر تناقض قرن بيستم درك كنند بيان مي كنم و اينك شرح حال زندگي او از كودكي تا پايان عمر: آلبرت انيشين در چهاردهم مارس 1879 در شهر اولم كه شهر متوسطي از ناحيه و ورتمبرگ آلمان بود متولّد شد. امّا شهر مزبور در زندگي او اهميتي نداشته است. زيرا يك سال بعد از تولّد او خانواده وي از اولم عازم مونيخ گرديدند.

پدر آلبرت، هرمان انيشتين كارخانه كوچكي براي توليد محصولات الكترو شيميايي داشت و با كمك برادرش كه مدير فني كارخانه بود از آن بهره برداري مي كرد. گر چه در كار معاملات بصيرت كاملي نداشت. پدر آلبرت از لحاظ عقايد سياسي نيز مانند بسياري از مردم آلمان گرچه با حكومت پروسي ها مخالفت داشت امّا امپراطوري جديد آلمان را ستايش مي كرد و صدر اعظم آن «بيسمارك» و ژنرال «مولتكه»و امپراطور پير يعني «ويلهم اول» را گرامي مي داشت. مادر انيشتين كه قبل از ازدواج پائولين كوخ نام داشت، بيش از پدر زندگي را جدي مي گرفت و زني بود اهل هنر و صاحب احساساتي كه خاصّ هنرمندان است و بزرگترين عامل خوشي او در زندگي و وسيله تسلاي وي از علم روزگار، موسيقي بود.

EXloxblog.comEX

مقدمه

اين سخن بسيار گفته شده است كه براي پي بردن به ساختمان پر كاهي با عمق و دقت، بايد جهان را به درستي شناخت؛ امّا آن كس كه بتواند با چنين عمق و دقتي به ساختمان پر كاهي پي برد، در هيچ يك از امور جهان نكته تاريكي نخواهد يافت. من شرح حال و زندگي انيشتن را نه براي رياضدانان و نه براي فيزيكدانان، نه براي اهل فلسفه، نه براي طرفداران استقلال يهود، بلكه براي آن كساني كه مي خواهند چيزي از جهان پر تناقض قرن بيستم درك كنند بيان مي كنم و اينك شرح حال زندگي او از كودكي تا پايان عمر: آلبرت انيشين در چهاردهم مارس 1879 در شهر اولم كه شهر متوسطي از ناحيه و ورتمبرگ آلمان بود متولّد شد. امّا شهر مزبور در زندگي او اهميتي نداشته است. زيرا يك سال بعد از تولّد او خانواده وي از اولم عازم مونيخ گرديدند.

پدر آلبرت، هرمان انيشتين كارخانه كوچكي براي توليد محصولات الكترو شيميايي داشت و با كمك برادرش كه مدير فني كارخانه بود از آن بهره برداري مي كرد. گر چه در كار معاملات بصيرت كاملي نداشت. پدر آلبرت از لحاظ عقايد سياسي نيز مانند بسياري از مردم آلمان گرچه با حكومت پروسي ها مخالفت داشت امّا امپراطوري جديد آلمان را ستايش مي كرد و صدر اعظم آن «بيسمارك» و ژنرال «مولتكه»و امپراطور پير يعني «ويلهم اول» را گرامي مي داشت. مادر انيشتين كه قبل از ازدواج پائولين كوخ نام داشت، بيش از پدر زندگي را جدي مي گرفت و زني بود اهل هنر و صاحب احساساتي كه خاصّ هنرمندان است و بزرگترين عامل خوشي او در زندگي و وسيله تسلاي وي از علم روزگار، موسيقي بود.

آلبرت كوچولو به هيچ وجه كودك اعجوبه اي نبود و حتّي مدّت زيادي طول كشيد تا سخن گفتن آموخت به طوري كه پدر و مادرش وحشت زده شدند كه مبادا فرزندشان ناقص و غير عادي باشد؛ امّا بالاخره شروع به حرف زدن كرد؛ ولي غالباً ساكت و خاموش بود و هرگز بازيهاي عادي را كه مابين كودكان انجام مي گرفت و موجب سرگرمي كودك و محبّت في ما بين مي شود را دوست نداشت.

آلبرت مرتباً و هر سال از پس سال ديگر طبق تعاليم كاتوليك تحصيل كرد و از آن لذّت فراوان برد و حتّي در مواردي از دروس كه به شرعيات و قوانين مذهبي كاتوليك بستگي داشت چنان قوي شد كه مي توانست در هر مورد كه همشاگردانش قادر نبودند به سؤالهاي معلّم جواب دهند، او به آنها كمك مي كرد.

انيشتين جوان در ده سالگي مدرسه ابتدايي را ترك كرد و در شهر مونيخ به مدرسه متوسطه «لوئيت پول» وارد شد. در مدرسه متوسطه اگر مرتكب خطايي مي شدند راه و رسم تنبيه ايشان آن بود كه مي بايست بعد از اتمام درس، تحت نظر يكي از معلّمان، در كلاس توقيف شوند و با در نظر گرفتن وضع نابهنجار و نفرت انگيز كلاسهاي درس، اين اضافه ماندن شكنجه اي واقعي محسوب مي شد.

ذوق هنري

ذوق هنري انيشتين چنان بود كه وقتي پنج ساله بود، روزي پدرش قطب نمايي جيبي را به وي نشان داد خاصّيت اسرار آميز عقربه مغناطيسي در كوك تأثير عميقي گذاشت.با وجود آنكه هيچ عامل مرئي در حركت عقربه تأثيري نداشت، كودك چنين نتيجه گرفت: در فضاي خالي بايد عاملي وجود داشته باشد كه اجسام را جذب كند.

وقتي كه انيشتين پانزده ساله بود، حادثه اي اتفاق افتاد كه جريان زندگي او را به راه جديدي منحرف ساخت: هرمان پدر او در كار تجارت خويش با مشكلاتي مواجه شد و در پي آن صلاح را در آن ديدند كه كارخانه خود را در مونيخ بفروشند و جاي ديگري را براي كسب و كار خود ترتيب دهند. از آن جا كه وي خوش بين و علاقمند به كسب لذّتها بود، تصميم گرفت كه به كشوري مهاجرت كند كه زندگي در آن با سعادت بيشتري همراه باشد و به اين منظور ايتاليا را انتخاب كرد و در شهر ميلان مؤسسه مشابهي را ايجاد كرد. هنگامي كه وارد شهر ميلان شدند آلبرت به پدر خود گفت كه قصد دارد تابعيت كشور آلمان را ترك گويد. آقاي هرمان به وي تذكر داد كه اين كار زشت و نابهنجار است.

دوران دانشجويي

در اين دوران، مشهورترين مؤسسه فني در اروپا مركزي به استثناي آلمان، مدرسه دارالفنون سوئيس در شهر زوريخ بوده است. آلبرت در امتحان داوطلبان شركت كرد ولي به خاطر اينكه در علوم طبيعي اطلاّعات وسيعي نداشت در امتحان پذيرفته نشد. با اين حال مدير دارالفنون زوريخ تحت تأثير اطلاّعات وسيع او در رياضيات واقع شد و از او درخواست كرد كه ديپلم متوسطه اي را كه براي ورود به دارالفنون لازم است در يك مدرسه سوئيسي به دست آورد و او را به مدرسه ممتاز شهر كوچك «آرائو» كه با روش جديدي اداره مي شد معرفي كرد. بعد از يك سال اقامت در مدرسه مذبور ديپلم لازم را به دست آورد و در نتيجه بدون امتحان در دارالفنون زوريخ پذيرفته شد. با اين كه درسهاي فيزيك دارالفنون آميخته با هيچ گونه عمق فكري نبود باز هم حضور در آنها آلبرت را تحريك كرد كه كتب جستجو كنندگان بزرگ اين را مورد مطالعه قرار دهد. او، آثار استادان كلاسيك فيزيك نظري از قبيل: بولترمان، ماكسول و هوتز را باحرص عجيبي مطالعه كرد. شب و روز اوقات او با مطالعه اين كتابها مي گذشت و ضمن مطالعه آنها با هنر استادانه اي آشنا شد كه چگونه بنيان رياضي مستحكمي ساخت. او درست در خاتمه قرن 19 تحصيلات خود را پايان داد و با مسأله مهم داشتن شغل مواجه شد. از آنجا كه نتوانست مقام تدريسي در مدرسه پولي تكنيك به دست آورد، تنها يك راه باقي ماند و آن اين بود كه چنين شغل و مقامي را در مدرسه متوسطه اي جستجو كند.

اكنون سال 1910 شروع شده و آلبرت بيست و يك سال داشت و تبعيت سوئيس را به دست آورده بود. او در اين هنگام داوطلب شغل معلّمي خصوصي گرديد و پذيرفته شد. انيشتين از كار خود راضي و حتّي خوشبخت بود كه مي تواند به پرورش جوانان بپردازد امّا به زودي متوجّه شد كه معلمّان ديگر نيكي را كه او مي كارد ضايع و فاسد مي كنند و اين شغل را ترك كرد. بعد از اين دوران تاريك، ناگهان نوري درخشيد و بعد از مدّتي در دفتر ثبت اختراعات مشغول به كار شد و به شهر «برن» انتقال يافت. كمي بعد از انتقال به شهر برن انيشتين با ميلواماريچ همشاگردي قديم خود در مدرسه پولي تكنيك ازدواج كرد و حاصل آن دو پسر پي در پي بود كه اسم پسر بزرگتر را آلبرت گذاشتند. كار انيشتين در دفتر اختراعات خالي از لطف نبود و حتّي بسيار جالب مي نمود وظيفه وي آن بود كه اختراعات را كه به دفتر مذبور مي آوردند مورد آزمايش اوّليه قرار مي داد. شايد تمرين در همين كار موجب شده بود كه وي با قدرت خارق العاده و بي مانند بتواند همواره نتايج اصلي و اساسي هر فرض و نظريه جديدي را با سرعت درك و استخراج كند. چون انيشتين به خصوص به قوانين كلي فيزيك علاقه داشت و به حقيقت در صدد بود كه با كمك محدودي ميدان وسيع تجارت را به وجهي منطقي استنتاج كند.

در اواخر سال 1910 كرسي فيزيك نظري در دانشگاه آلماني پراگ خالي شد. انتصاب استادان اين قبيل دانشگاهها طبق پيشنهاد دانشكده به وسيله امپراتور اتريش انجام مي گرفت كه معمولاً حقّ انتخاب خويش را به وزير فرهنگ وا مي گذاشت. تصميم قطعي براي انتخاب داوطلب، قبل از همه، بر عهده فيزيكداني به نام «آنتون لامپا» بود و او براي انتخاب استاد، دو نفر را مدّ نظر داشت كه يكي از آنها «كوستاويائومان» و ديگري «انيشتين» بود. «يائومان» آن را نپذيرفت و پس از كش و قوسهاي فراوان انيشتين، اين مقام را پذيرفت. او صاحب دو ويژگي بود كه موجب گرديد وي استاد زبردستي گردد. اوّلين آنها اين بود كه علاقه فراواني داشت تا براي عدّه بيشتري از همنوعان خود و به خصوص كساني كه در حول و حوش او مي زيسته اند مفيد باشد. ويژگي دوّم او ذوق هنريش بود كه انيشتين را وا مي داشت كه نه فقط افكار عمومي خود را به نحوي روشن و منطقي مرتّب سازد بلكه روش تنظيم آنها به نحوي باشد كه چه خود او و چه مستمعان از نظر جهان شناسي نيز لذّت مي برند.

هدف انيشتين اين بود كه فضاي مطلق را از فيزيك بر اندازد. تئوري نسبي سال 1905 كه در آن انيشتين فقط به حركت مستقيم خط متشابه پرداخته بود موجب شد كه انيشتين با كمك از «اصل تعادل» پديده هاي جديدي را در مبحث نور پيش بيني كند كه قابل مشاهده بوده اند و مي توانست صحت نظريه جديد او را از لحاظ تجربي تأييد كرد.

عزيمت از پراگ

در مدّتي كه انيشتين در پراگ تدريس مي كرد، نه فقط نظريه جديد خود را بنا نهاد بلكه با شدّت بيشتري نظريه خود را درباره كوآنتوم نو، كه در شهر برن شروع كرده بود، توسعه داد. با همه اين تفاصيل، انيشتين به دانشگاه پراگ اطّلاع داد كه در خاتمه دوره تابستاني سال 1912 خدمت اين دانشگاه را ترك خواهد كرد. عزيمت ناگهاني انيشتين از شهر پراگ موجب سر و صداي بسيار در اين شهر شد. در سر مقاله بزرگترين روزنامه آلماني شهر پراگ نوشته شد: « نبوغ و شهرتفوق العاده انيشيتن باعث شد كه همكارانش او را مورد شكنجه و آزار قرار دهند و به ناچار شهر پراگ را ترك كرد.»

انيشتين عازم شهر زوريج گرديد و در پايان سال 1912 با سمت استادي مدرسه پوليتكنيك زوريج مشغول به كار ش.د شهرت انيشتين به تدريج تا آنجا رسيده بود كه بسياري از مؤسسات و سازمانهاي علمي جهان، علاقه داشتند كه وي به عنوان عضو وابسته با مؤسسه ايشان در ارتباط باشدد. سالها بود كه مقامات رسمي آلمان كوشش مي كردند كه شهر برلن نه فقط مركز قدرت سياسي و اقتصادي باشد، بلكه در عين حال كانون فعاليت هنري و علمي نيز محسوب گردد. به همين جهت از انيشتين دعوت به عمل آوردند. مدّت كمي بعد از ورود انيشتين به برلن، انيشتين از همسر خويش هيلوا كه از جنبه هاي مختلف با او عدم توافق داشت جدا گرديد و زندگي را با تجرد گذراند. هنگامي كه به عضويت آكادمي پادشاهي انتخاب شد، سي و چهار سال سن داشت و نسبت به همكاران خود كه از او مسن تر بودند بيش از حد جوان مي نمود. در عين حال همه، انيشتين را در وهله اوّل مردي مؤدب و دوست داشتني مي دانستند.

فعاليت اصلي انيشتين در برلن اين بود كه با همكاران خويش و يا دانشجويان رشته فيزيك درباره كارهاي علمي، مصاحبه و مذاكره كند و آنها را در تهيه برنامه جستجوي علمي راهنمايي كند. هنوز يك سال از اقامت انيشتين در برلن نگذشته بود كه در ماه اوت 1914 جنگ جهاني شروع شد. در مدّت جنگ جهاني اوّل، روزنامه هاي برلن همه روزه از وقايع جنگ و شروع فتوحات ارتش آلمان مي نوشتند. در عين حال انيشتين در منزل خود با دختر عمه خويش الزا آشنايي پيدا كرد. الزا زني مهربان و خونگرم بود و همچنين او از شوهر مرحوم سابق خود دو دختر داشت، با اين حال انيشتين با او ازدواج كرد. جنگ بين المللي و شرايط معرفت النفسي كه در نتيجه آن بر دنياي علم سايه افكند، مانع از آن نشد كه انيشتين با حرارت فوق العاده به توسعه و تكميل نظريه ثقل خويش نپردازد. وي با پيمودن راه تفكري كه در پراگ و زوريخ پيش گرفته بود توانست در سال 1916 نظريه اي براي ثقل بپردازد و جاذبه عمومي بنا نهد كه مستقل از نظريه هاي گذشته و از نظر منطقي داراي وحدت كامل بود.

اهميت نظريه جديد به زودي مورد تأييد و توجه دانشمنداني واقع گرديد كه داراي قدرت خلاق علمي بودند. تأييد تجربي نظريه انيشتين توجه عموم مردم را به شدّت جلب كرده بود. از اين پس ديگر انيشتين مردي نبود كه فقط مورد توجه دانشمندان باشد و بس. به زودي وي نيز همچون زمامداران مشهور ممالك، بازيگران بزرگ سينما و تئاتر شهرت عام به دست آورد.

مسافرتهاي انيشتين

تبليغات مخالف و حملاتي كه عليه انيشتين مي شد موجب گرديد كه در تمام ممالك جهان و در همه طبقات اجتماعي توجه عموم مردم به سوي تئوريهاي او جلب شود. مفاهيمي كه براي توده هاي مردم هيچ گونه اهميتي نداشته است و عامه ايشان تقريباً چيزي از آن درك نمي كردند، موضوع مباحث سياسي گرديد. انيشتين در اين زمان، سفرهاي خود را آغاز كرد. ابتدا به هلند، بعد به كشورهاي چك و اسلواكي، اسپانيا، فرانسه، روسيه، اتريش، انگليس، آمريكا و بسياري كشورهاي ديگر. اما نكته قابل توجّه اين است كه وقتي انيشتين و همسر او به بندرگاه نيويورك وارد شدند با استقبال شديد و تظاهرات پر شوري مواجه شدند كه به احتمال قوي نظير آن هرگز هنگام ورود يكي از دانشمندان رخ نداده بود.

انيشتين به آسيا و به كشورهاي چين، ژاپن و فلسطين سفر كرده است و اين خاتمه سفرهاي او بود. در سال 1924 بعد از مسافرتهاي متعدد به اكناف جهان، بار ديگر در برلن مستقر گرديد. حملات، همچنان بر او ادامه داشت و نظريات او را به عنوان بيان افكار قوم يهود و به سوي فاشيسم مي دانستند. به اين دليل انيشتين به شهر پرنيستون در آمريكا مي رود. بعد از چندي همسرش الزا در سال 1936 از دنيا مي رود و خواهر انيشتين كه در فلورانس بود به شهر پرنيستون نزد برادرش مي آيد. در همين دوران انيشتين تابيعت كشور آمريكا را مي پذيرد. انيشتين در سال 1945 طبق قانون بازنشستگي مقام استادي مؤسسه مطالعات عالي پرنيستون را ترك كرد؛ ولي اين تغيير سمت رسمي، تغييري در روش زندگي و كار او به وجود نياورد وي كماكان در پنيستون به سر مي برد و در مؤسسه مذبور تجسّسات خود را ادامه دهد.

آخرين سالهاي زندگي انيشتين

سر انجام روز هجدهم آوريل 1955 بزرگترين دانشمند و متفكر قرن بيستم، پيغمبر صلح و حامي و مدافع محنت ديدگان جهان، مردي كه احتمالاً همراه با ناپلئون و بتهوون مشهورتر از همه مردان جهان بوده است، در شهر پرنيستون واقع در ممالك متحده آمريكاي شمالي از زندگي و تفكر و مبارزه دست كشيد و از دار دنيا رفت.

در پايان به اظهار نظرهاي برخي از مشاهير درباره انيشتين بعد از وفات وي مي پردازيم:

"پيشرفتي كه انيشتين نصيب معرفت ما درباره طبيعت كرد از قدرت مهم جهان امروزي خارج است. فقط نسلهاي آينده خواهند توانست مفهوم واقعي آن را درك كند." «دكتر هارولددوز، رئيس دانشگاه پرنيستون در آمريكا»

"وي دانشمند بزرگ اين عصر و به واقع يكي از جويندگان عدالت و راستي بود كه هرگز با ناراستي و ظلم مصالحه نكرد."«جواهر لعل نهرو، نخست وزير هند»

"انيشتين مُرد اما علمش نمرد. او تنها تفكر و دانش خويش را براي ما باقي گذارد تا راه گشاي بسياري از مسائل ما باشد."

تكنيك طوفان فكري

آيا تا به حال در جلسه‌اي بوده‌ايد كه در آن از آدم‌ها بخواهند در موردِ يك موضوعِ مشخص نظر بدهند؟ آيا خودِ شما هم ايده داشتيد؟ جلسه چه طور بود؟ چند تا ايده‌ جالب و غيرِ منتظره جمع شد؟ يك روز تعدادي از كاركنانِ يك شركتِ ساختمان‌سازي دورِ هم جمع شدند و تشكيلِ يك جلسه‌ فوري دادند. مسأله‌اي كه آن‌ها را دور هم جمع كرد، اين بود كه چطور مي‌توان وسايلِ ساختماني و بعد هم اثاثِ واحدهاي مسكوني را از طبقه‌ اول به طبقاتِ ديگرِ ساختمان رساند و اين كار را در كمترين وقت و به آسان‌ترين شكل انجام داد. بعد از اين‌كه همه‌ كاركنان نشستند، يك نفر از ميانِ جمع جلو رفت و يك ورق كاغذِ سفيد و يك مداد برداشت. از افراد خواست سكوت و نظمِ جلسه را رعايت كنند. او صورتِ مسأله را توضيح داد. سپس از همه خواست بدونِ اين‌كه كسي حرفِ ديگري را قطع كند، هر راه‌حلي كه براي اين مشكل به نظر مي‌رسد پيشنهاد كنند.
در ضمن اين نكته را اعلام كرد كه هيچ‌كس نبايد ايده‌ كسِ ديگري را هر چند كه به نظرش يك شوخي باشد، مسخره كند و به آن بخندد.
جلسه رسماً شروع شد. به هركس نوبت مي‌رسيد، ايده‌اش را بلند مي‌گفت. يك نفر هم ايده‌ها را مي‌نوشت.
يكي گفت «مي‌شود پله‌ها را كم ارتفاع كنيم.» ديگري گفت «مي‌شود به جاي پله‌ها يك جور سطح شيب‌دار درست كرد و با چرخ وسايل را از رويش بالا برد.» به اين ترتيب هركس ايده‌اي مي‌داد كه شايد حتي تا آن لحظه در موردش فكر هم نكرده بود.
يك دفعه يك نفر از بينِ كاركنان بلند شد و گفت «من مي‌گويم سقف را سوراخ كنيم!»
همه خنديدند.
مديرِ جلسه همه را آرام كرد. پرسيد: خوب… حالا سقفِ طبقه‌ي اول را سوراخ كرديم، بعدش چي؟»
ـ «سقفِ طبقه‌ي بعد را هم سوراخ مي‌كنيم»
ـ «طبقاتِ بعدي چطور؟»
ـ «اين كه كاري ندارد، تا طبقه‌ي آخر سقفِ همه‌ طبقات را سوراخ مي‌كنيم.»
و اين طور بود كه آسانسور ساخته شد.
اين يكي از هزاران مثالي بود كه نشان مي‌دهد جلسه‌ طوفان فكري چه‌طور جلسه‌اي است. حدودِ پنجاه سال از اختراعِ اين روش مي‌گذرد. اين روش نخستين بار در سال 1953 توسطِ دكتر الكس اس اسبورن تعريف شد. امروزه اين روش چنان در آمريكا رواج يافته است كه مي‌توان گفت جزئي از زندگيِ مردمِ آن شده است.
همان‌طور كه از مثال هم پيداست، اين تكنيك در واقع يك نوع ايده‌يابيِ گروهي و سازمان يافته است. اساسِ كارِ طوفان فكري اين است كه با جمع‌آوريِ تمامِ ايده‌هايي كه هم زمان در جلسه به وسيله‌ي اعضا ارائه مي‌شود، راه‌حلِ مناسبي براي يك مسأله‌ خاص پيدا شود.
توجه به چهار اصل در برگزاريِ جلساتِ طوفان فكري اهميت دارد.
اول اين‌كه هر چه بيشتر ايده خلق شود، احتمالِ پيدا كردنِ ايده‌ مناسب بيشتر مي‌شود.
دوم اين‌كه كه ارزيابي، تمسخر و قضاوتِ عجولانه‌ اعضاي جلسه مانعِ تصور و خيال‌پردازيِ افراد مي‌شود. در نتيجه توليدِ ايده به حداقل مي‌رسد.
از آن جايي كه هر ايده‌ جديد خود به وجود آورنده‌ ايده‌هاي تازه است، اصل سوم اين است كه توجه داشته باشيم افراد در مواجهه با ايده‌ جديد، موضوعِ جديدي در ذهنشان مطرح مي‌شود و تعدادِ بيشتري ايده در ذهنِ افراد جرقه خواهد زد.
و بالاخره اصلِ چهارم، اين كه اگر دو يا چند چيز با هم تركيب شوند، نتيجه‌ حاصل چيزي بيش از جمعِ آن‌ها است. به عبارتِ ديگر، ايده‌هاي ايجاد شده در گروه، بهتر و بيشتر از ايده‌هايي است كه مجموعِ افراد به تنهايي پيشنهاد مي‌كنند.
در اين مورد كه تعدادِ افرادِ شركت كننده در جلسه‌ي طوفان فكري چند نفر بايد باشد، تحقيقاتِ زيادي شده است. نتايجِ اين تحقيقات نشان مي‌دهد بهتر است جلسات با 12 تا 15 نفر تشكيل شود.
كارِ مدير جلسه اهميت زيادي دارد. او است كه بايد تا جايي كه ممكن است جلسه را كنترل، تشويق و هدايت كند و همين كه احساس كرد ايده‌هاي افراد پاسخِ درستي به مشكلِ مطرح شده نيست، با دوباره طرح كردنِ مسأله و توضيح دادنِ بيشتر، صورتِ مسأله را در ذهن افراد روشن‌تر كند.
حال اگر شما همين امروز و يا در آينده‌ نزديك قصدِ برگزاري و يا شركت در يكي از اين جلساتِ طوفان فكري را داريد، بهتر است قواعدِ كليِ ذهن‌انگيزي را به خوبي به ياد داشته باشيد، چرا كه مهم‌تر از هر چيز در اين تكنيك همين قواعد ساده هستند. شما و دوستان نزديكتان به راحتي در هر محلي مي‌توانيد اين تكنيك را امتحان كنيد و از نتيجه‌ي اعجاب بر انگيز آن آگاه شويد.



۱۰ قانون طلايي ازدواج موفق

1) سعي كنيد بيشتر از آن كه در انتظار دريافت چيزي از همسرتان باشيد، چيزي به او ببخشيد. اگر هدف شما ايجاد حس رضايت و خوشبختي در همسرتان باشد، مطمئن باشيد فرصت هاي بي شماري براي رسيدن به اين هدف پيدا خواهيد كرد. در اين صورت شما نيز از لطف و محبت همسرتان برخوردار خواهيد شد. زيرا انسان ها همواره سعي مي كنند خوبي هاي ديگران را جبران كنند.

۲) وقتي همسرتان به شما توهين مي كند، سكوت كنيد و با او مقابله به مثل نكنيد. زيرا با اين كار از بروز بسياري از بحث هاي غير ضروري جلوگيري مي كنيد. اين لحظات به سرعت سپري خواهند شد و شما مي توانيد در زمان بهتري با همسرتان درباره رفتارش صحبت كنيد.

۳) از همسرتان انتظارات غيرواقعي نداشته باشيد. اجتناب از انتظارات غيرواقعي مي تواند از بروز بسياري درگيري ها، عصبانيت ها و سرخوردگي ها جلوگيري كند. انتظار نداشته باشيد همسرتان كامل و بي نقص باشد. در ضمن هيچ گاه او را با ديگران مقايسه نكنيد.

۴) سعي كنيد نسبت به همه چيز ديدي مثبت داشته باشيد.

۵) به راه هايي فكر كنيد كه مي توانيد همسرتان را نسبت به انجام كارهايي كه دوست داريد ترغيب كنيد. اگر اين روش مؤثر نبود روش هاي ديگر را امتحان كنيد و به ياد داشته باشيد كه تحسين و تعريف به موقع مي تواند يك انگيزه قوي باشد.

۶) اهداف خود را طبقه بندي كنيد و افكار خود را بر مهم ترين هدفتان يعني داشتن يك محيط خانوادگي آرام و شاد متمركز كنيد.

۷) هيچ گاه با همسرتان وارد جنگ قدرت نشويد. به جاي اين كار با او به توافق برسيد.

۸) همسرتان را به خاطر اشتباهاتش سرزنش نكنيد. در عوض سعي كنيد روشي در پيش بگيريد كه از تكرار اين اشتباهات جلوگيري كند.

وقتي شما همسرتان را به خاطر اشتباهاتش سرزنش مي كنيد، احساسات او را جريحه دار مي كنيد و باعث آزار او مي شويد.

۹) در زمان حال زندگي كنيد. اشتباهات و وقايع تلخ گذشته را فراموش كنيد و سعي كنيد شرايط زندگي امروزتان را تغيير دهيد.

۱۰) همواره از همسرتان بپرسيد: براي اينكه زندگي ما شاد و دلپذير باشد، من چه كاري مي توانم انجام بدهم؟

مَثَلِ باران و رگبار


(اءَوْ كَصَيِّبٍ مِّنَ السَّمَآءِ فِيهِ ظُلُمَتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَ اءَصَبِعَهُمْ فِىَّ ءَاذَانِهِم مِّنَ الصَّوَا عِقِ حَذَرَ ا لْمَوْتِ وَاللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكَفِرِينَ يَكَادُ ا لْبَرْقُ يَخْطَفُ اءَبْصَرَهُمْ كُلَّمَآ اءَضَآءَ لَهُم مَّشَوْاْ فِيهِ وَإِذَ آ اءَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُواْ وَلَوْ شَآءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَاءَبْصَرِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ).
((يا همچون بارانى از آسمان ، كه در شب تاريك تواءم با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذران ) ببارد، آنها از ترس مرگ ، انگشتانشان را در گوشهاى خود مى گذارند تا صداى صاعقه را نشنوند و خداوند بر كافران احاطه دارد (و آنان در قبضه قدرت الهى هستند) (روشنايى خيره كننده ) برق ، نزديك است چشم آنان را بربايد، هر لحظه اى كه (برق جستن مى كند و صفحه بيابان را) براى آنها روشن مى سازد، (چند قدمى ) در پرتو آن راه مى روند و هنگامى كه خاموش ‍ مى شود، توقف مى كنند و اگر خدا بخواهد، گوش و چشم آنها را از بين مى برد، چرا كه خداوند بر هر چيز تواناست )).

EXloxblog.comEX

(اءَوْ كَصَيِّبٍ مِّنَ السَّمَآءِ فِيهِ ظُلُمَتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ يَجْعَلُونَ اءَصَبِعَهُمْ فِىَّ ءَاذَانِهِم مِّنَ الصَّوَا عِقِ حَذَرَ ا لْمَوْتِ وَاللَّهُ مُحِيطٌ بِالْكَفِرِينَ يَكَادُ ا لْبَرْقُ يَخْطَفُ اءَبْصَرَهُمْ كُلَّمَآ اءَضَآءَ لَهُم مَّشَوْاْ فِيهِ وَإِذَ آ اءَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قَامُواْ وَلَوْ شَآءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَاءَبْصَرِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ).
((يا همچون بارانى از آسمان ، كه در شب تاريك تواءم با رعد و برق و صاعقه (بر سر رهگذران ) ببارد، آنها از ترس مرگ ، انگشتانشان را در گوشهاى خود مى گذارند تا صداى صاعقه را نشنوند و خداوند بر كافران احاطه دارد (و آنان در قبضه قدرت الهى هستند) (روشنايى خيره كننده ) برق ، نزديك است چشم آنان را بربايد، هر لحظه اى كه (برق جستن مى كند و صفحه بيابان را) براى آنها روشن مى سازد، (چند قدمى ) در پرتو آن راه مى روند و هنگامى كه خاموش ‍ مى شود، توقف مى كنند و اگر خدا بخواهد، گوش و چشم آنها را از بين مى برد، چرا كه خداوند بر هر چيز تواناست )).

او كصيّب من سما ظلمات فيه
رعد وبرق افزون در آن تاريك تيه
مى كنند انگشت در آذان كه صوت
نشنوند از رعدها از بيم موت
بى خبر كز قدرت و علم بسيط
حق به جان كافران باشد محيط
بين يكادُ البَرقُ يَخطَف تا چه سان
مى رساند آن بصرها را زيان
ره چو روشن شد بر ايشان مى روند
بر ضلالت تا كه دور از ره شوند
چون شود تاريك گردند از فتن
ثابت اندر گمرهى خويشتن
ور خدا خواهد برد سمع و بصر
زين گروه كج نهاد كور و كر
كو بود قادر به كلّ ممكنات
ما سوى را كرده محوِ برد و مات

وجه تشبيه
به دنبال آيات گذشته كه درباره منافقان بود، خداوند متعال در اينجا نيز بار ديگر صحنه زندگى آنان را با مثلى ديگر مجسّم مى سازد و آنان را به مسافرى تشبيه مى كند كه در بيابان دچار رگبار تواءم با ظلمت شده ؛ ظلمتى كه قوّه بينايى و تشخيص را از او ربوده است . در اين هنگام از يك سو رگبار شديد او را وادار به فرار مى كندو از سوى ديگر تاريكى ظلمانى مانع فرارش مى شود و غرّش رعد و برق صاعقه وحشتناك نيز، مضطرب و هراسانش مى كند، به گونه اى كه هيچ پناهگاهى نمى يابد و نمى داند چه كند!
مسافر گرفتار در تاريكى دهشت انگيز و هراسان از غرش رعد و برق و صاعقه ، چاره اى جز اين ندارد كه از نور برق بهره بگيرد. برق هم لحظه اى مى آيد و زود خاموش مى شود. همين كه برق مى آيد، چند قدمى در پرتو آن راه مى رود و چون خاموش مى شود، مى ايستد و در تاريكى ، وحشت زده و سرگردان مى ماند.
((وجه شباهت )) در اين تشبيه ، ممكن است ((ترس و دلهره درونى )) آنان باشد، همچنانكه در آيات ديگر بر اين مطلب تصريح شده است ؛ از جمله مى فرمايد:
(... فَإِذ آ اءُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُّحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِيهَا ا لْقِتَالُ رَاءَيْتَ الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ مَّرَضٌ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ ا لْمَغْشِىِّ عَلَيْهِ مِنَ ا لْمَوْتِ ...).
((هنگامى كه سوره واضح و روشنى نازل مى شود كه در آن نامى از جنگ و جهاد به ميان آمده است ، منافقان بيمار دل را مى بينى كه همچون كسى كه در آستانه مرگ قرار گرفته ، با نگاهى (مات و مبهوت و چشمانى كه حدقه آنها از كار ايستاده ) به تو مى نگرند!))؛ يعنى منافقان از شنيدن نام جنگ ، چنان وحشت و اضطراب آنان را فرا مى گيرد كه نزديك است غالب تهى كنند! فكرشان از كار مى افتد، سياهى چشم شان از حركت باز مى ايستد و همچون كسانى كه نزديك است قبض روح شوند، نگاهى بى حركت و خيره دارند، بى آن كه پلكهاى چشم شان به هم بخورد. اين گويا ترين تعبيرى است كه قرآن از حال منافقان ترسو و بزدل مى كند.
آرى ، منافقان درست به چنين مسافرى مى مانند، آنها در ميان مؤ منان روز افزون كه همچون سيل خروشان و باران پر بركتى به هر سو پيش مى روند، قرارگرفته اند. افسوس كه به پناهگاه مطمئن ايمان ، پناه نبرده اند تا ازشرّ صاعقه هاى مرگبار مجازات الهى نجات يابند.
جهاد مسلّحانه مسلمانان در برابر دشمنان ، همانند خروش رعد و صاعقه ، بر سر منافقين فرود مى آمد، آنها گاه گاه فرصتهايى براى پيدا كردن راه حقّ پيدا مى كردند و انديشه هايشان بيدار مى گشت ، ولى افسوس كه اين بيدارى همچون برق آسمان دوام نمى يافت و آنان تا مى خواستند چند گامى بردارند، خاموش ‍ مى شد و تاريكى غفلت و سپس توقّف و سرگردانى جاى آن را مى گرفت .
پيشرفت سريع اسلام همچون برق آسمانى چشم منافقان را خيره كرده بود وآيات قرآن كه پرده از رازهاى نهانشان برمى داشت ، همچون صاعقه ها آنها را هدف قرار مى داد، لذا هر دَم احتمال مى دادندآيه اى نازل گردد وپرده ازرازهاى ديگرى بردارد ورسواترشوند ... .
امروز ما با چشم خود تمام اين نشانه ها را يك به يك در وجود منافقان عصر خويش مى بينيم ، سرگردانى آنها، وحشت و اضطرابشان و خلاصه بى پناهى و بدبختى و سيه روزى و رسوايى آنها را همانگونه كه قرآن كريم ترسيم نموده ، مشاهده مى كنيم .
در روايت است كه چون منافقان نزد رسول خداصلّى اللّه عليه و آله و سلّم مى آمدند، از ترس اين كه مبادا حكم الهى بر كشتن ايشان صادر شود، انگشت در گوش خود مى نهادند. از اين رو خداوند متعال آنان را به جماعتى تشبيه نموده است كه به هنگام شنيدن صداى صاعقه ، از ترس جان خود، انگشت به گوش مى نهند.
هرگاه آيات و بيّنات نورانى قرآن به ديده بصيرت منافقان مى رسيد نزديك بود دلهاى ايشان از توجّه به كيش خود بركنده شود و به ايمان گرايش يابد. خداوند اين حالت را به برق تشبيه كرد كه به خاطر روشنايى و درخشندگى زياد، نزديك است ديده هاى اصحاب باران را بربايد.
همچنين هرگاه مسلمانان به غنايم فراوان و پيروزى دست مى يافتند، منافقان با شتاب به سوى آنان مى آمدند و دين اسلام را مى پسنديدند، ولى هنگامى كه با مشكل و كمبودى روبه رو مى شدند، متحير شده ، دركفر توقّف مى كردند (و مى گفتند: اين بدبختيها و مشكلات و كمبودها همه از نكبت و نحوست دين محمّد است !) خداوند حالت ايشان را به حال اهل باران تشبيه كرد كه چون برق جستن مى كند، چند قدمى در پرتو آن راه مى روند و هنگامى كه خاموش ‍ مى گردد، مى ايستند.
بعضى از مفسّران براى تاءييد اين وجه تشبيه ، به آيه ذيل استنادكرده اند كه مى فرمايد:
(وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ اءَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَاءَنَّ بِهِى وَإِنْ اءَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ ...)؛ ((بعضى از مردم خدا را تنها بازبان مى پرستند، همين كه (دنيا به آنها رو كند و نفع و) خيرى به آنان رسد، حالت اطمينان پيدا مى كنند (و آن را دليل بر حقّانيت اسلام مى گيرند) امّا اگر مصيبتى براى امتحان به آنها برسد دگرگون مى شوند (و به كفر رو مى آورند)) ).
از آيه فوق ، اين طور استنباط مى شود كه منافقين دين و ايمان را به عنوان وسيله اى براى نيل به ماديّات پذيرفته اند كه اگر اين هدف تاءمين شد، دين را حق مى دانند و گرنه بى اساس مى شمرند! البته اين ويژگى منحصر به منافقان نيست ، بلكه بسيارى از افراد سست عنصر و ضعيف الا يمان كه با كوچكترين چيزى ايمانشان به باد فنا مى رود، اين گونه اند؛ همچنان كه حضرت سيد الشهدا سلام اللّه عليه در كربلا فرمود:
((فَاِنَّ النّاسَ عَبيدُ الدُّنْيا وَالدّينُ لَعِقٌ عَلى اءَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ ما دَرَّتْ مَعايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِصُّوا بِالْبَلا ءِ قَلَّ الدَّيّانُونَ؛ مردم بنده دنيا هستند و دين لقلقه زبانشان است ، تا آنجا دين را قبول دارند كه به زندگى و رفاه شان آسيب وارد نشود! پس آنگاه كه در بوته آزمايش قرار گيرند، از دين بر مى گردند، تنها افراد كمى از آزمايش پيروزمند بيرون مى آيند و پا برجا و ثابت قدم در دين مى مانند)).
يك نكته :
((منافق )) از ماده ((نفْق )) به معناى نفوذ و پيشروى است ، و نفق به معناى كانالها و نقبهايى است كه زير زمين مى زنند تا براى استتار، از آن استفاده كنند.
بعضى از مفسران گفته اند: بسيارى از حيوانات مانند موش صحرايى و روباه و سوسمار براى لانه خود دو سوراخ قرار مى دهند يكى آشكار كه از آن وارد و خارج مى شوند، و ديگرى پنهانى كه اگر احساس خطرى كنند، از آن مى گريزند، اين سوراخ پنهانى را ((نافقاء)) مى گويند.
با توجه به معناى ((نَفْق )) و آنچه بيان شد، ((منافق )) كسى است كه طريقى مرموز و مخفيانه براى خود برگزيده ، تا با مخفى كارى و پنهانى در جامعه نفوذ كندو به هنگام خطر از طريق ديگر فرار نمايد.
مساءله نفاق و منافقان در اسلام از زمانى مطرح شد كه پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و سلّم به مدينه هجرت فرمود و پايه هاى اسلام قوى و پيروزى آن آشكار شد، وگرنه در مكّه تقريباً منافقى وجود نداشت ، زيرا مخالفان قدرتمند هرچه مى خواستند، به طور آشكار بر ضدّ اسلام مى گفتند و انجام مى دادند و از كسى پروا نداشتند و نيازى به كارهاى منافقانه نبود. امّا هنگامى كه نفوذ و گسترش اسلام در مدينه ، دشمنان را در موضع ضعف و ناتوانى قرار داد، ديگر اظهار مخالفت به طور آشكار مشكل ، و گاه غير ممكن بود، لذا دشمنان شكست خورده براى ادامه برنامه هاى تخريبى خود، تغيير چهره داده ، ظاهراً به صفوف مسلمانان پيوستند، ولى در خفا به اعمال ضد اسلامى خود ادامه مى دادند.
اصولاً طبيعت هر انقلابى چنين است كه بعد از پيروزى ، منافقان در صفوف انقلابيون قرار مى گيرند، و دشمنان سرسخت ديروز به صورت عوامل نفوذى امروز در لباس دوستان ظاهرى جلوه گر مى شوند. بنابر اين مساءله نفاق و منافقان مخصوص عصر پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و سلّم نبوده ، بلكه هر جامعه اى مخصوصاً جوامع انقلابى گرفتار آن مى شود، به همين دليل بايد تحليلها و موشكافيهاى قرآن را روى اين مساءله ، نه به عنوان يك مساءله تاريخى ، بلكه به عنوان يك مساءله مورد نياز، مورد بررسى دقيق قرار داد و از آن براى مبارزه با روح نفاق و خطوط منافقين در جوامع اسلامى امروز الهام گرفت .
براى مبارزه با روح نفاق بايد نشانه هاى آن را همچنان كه قرآن به طور گسترده بازگو كرده است ، دقيقاً شناخت ، زيرا تنها از طريق اين نشانه ها مى توان به خطوط و نقشه هاى منافقين پى برد و آن را نابود كرد.
خطر منافقان براى هر جامعه از خطر هر دشمنى بيشتر است ، چرا كه از يك سو شناخت آنها غالباً آسان نيست ، و از سوى ديگر دشمنان داخلى هستند، و گاه چنان در تار و پود جامعه نفوذ مى كنند كه جدا ساختن آنها كار بسيار مشكلى است . علاوه بر آنچه كه گفته شد، روابط مختلف منافقان با ساير اعضاى جامعه ، كار مبارزه با آنها را دشوار مى سازد. به همين دليل اسلام در طول تاريخ خود، بيشترين ضربه را از منافقان خورده ، و قرآن نيز سخت ترين حملات خود را متوجّه منافقان ساخته و آنها را بيش از هر دشمن ديگر كوبيده است .

طرز تهيه كاپ كيك سوسيس

آماده سازي : 15 دقيقه
پخت : 20 دقيقه

مواد لازم جهت تهيه كاپ كيك سوسيس براي 4 نفر :

آرد 1 پيمانه
بكينگ پودر 1 و 1/2 قاشق غذا خوري
آرد ذرت 1/4 پيمانه
شكر 1/3 قاشق غذا خوري
كره 3 قاشق غذا خوري
وانيل 1/2 قاشق چاي خوري
تخم مرغ 1 عدد
شير 2/3 پيمانه
سوسيس به ميزان لازم
جعفري بسيار ريز خرد شده به ميزان لازم

طرز تهيه كاپ كيك سوسيس :

فر را روشن كرده تا گرم شود.
ابتدا مواد خشك را با هم مخلوط كرده و در ظرف ديگر مواد نرم را مخلوط ميكنيم .
سپس به هم اضافه ميكنيم .سوسيس را به اندازه هاي مساوي تقسيم ميكنيم .

مواد را در داخل قالب ريخته و در درون هركدام يك سوسيس قرار ميدهيم .
و در فر به مدت 20 با حرارت 180 درجه قرار ميدهيم.